شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

نماز

نماز
نماز

خاطرات

خاطرات

    اشک های عاشقانه (خاطره ای از شهید مهدی زین الدین)

    اشک های عاشقانه (خاطره ای از شهید مهدی زین الدین)

    پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!» ادامه مطلب ...

    شهادت در سجده ( خاطره ای از شهید یوسف شریف )

    شهادت در سجده ( خاطره ای از شهید یوسف شریف )

    می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم »
    یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته ادامه مطلب ...

    مهر تربت (خاطره ای از شهید احمدی روشن )

    مهر تربت (خاطره ای از شهید احمدی روشن )

    اذان گفته بودند. زود مهر برداشتم و رفتم برای نماز.
    مصطفی هنوز نیامده بود. برگشتم
    مثل همیشه کله اش را کرده بود داخل جا مهری و مهرها رو زیر و رو می کرد. ادامه مطلب ...

    کجا با این عجله! (خاطره ای از شهید مهدی باکری )

    کجا با این عجله! (خاطره ای از شهید مهدی باکری )

    بهمان گفت « من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین .»
    تعجب کرده بودیم.
    سابقه نداشت بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد ادامه مطلب ...

    نماز اول وقت (خاطره ای از شهید علی خلیلی )

    نماز اول وقت (خاطره ای از شهید علی خلیلی )

    رسم خوبی داشتیم,ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتااز مربی ها جمع
    میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا.یه بار تو یکی از شبا تو
    ترافیک گیر کردیم ادامه مطلب ...

    مهر و محبت ( خاطره ای از شهید حسن باقری )

    مهر و محبت ( خاطره ای از شهید حسن باقری )

    اگر بین بسیجی ها حرفی می شد می گفت « برای این حرف ها بهم تهمت نزنید. این تهمت ها فردا باعث تهمت های بزرگتری می شه. اگه از دست هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید ادامه مطلب ...

    خلوص و سعی تلا ش ( خاطره ای از شهید حسن باقری )

    خلوص و سعی تلا ش ( خاطره ای از شهید حسن باقری )

    داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم، دستی به شانه ام زد. سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت « علی ! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم.  ادامه مطلب ...

    دو رکعت نماز ( خاطره ای از شهید حسن باقری )

    دو رکعت نماز ( خاطره ای از شهید حسن باقری )

    اگر از دست کسي ناراحت شديد
    دو ركعت نماز بخوانيد،
    بگوييد: خدايا! اين بنده تو حواسش نبود..
      ادامه مطلب ...

    نماز اول وقت ( خاطره ای از شهید  ابراهیم همت )

    نماز اول وقت ( خاطره ای از شهید ابراهیم همت )

    همسر شهيد حاج محمد ابراهيم همت مي گويد: «ابراهيم بعد از چند ماه عمليات به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل يه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي که ... ادامه مطلب ...

    توفیق عبادت  و نماز شب

    توفیق عبادت و نماز شب

    چند شبى بود كه نيمه هاى شب از خواب بيدار مىیشدم ، ولى حال اين را كه برخيزم و نماز شب بخوانم نداشتم .
    در واقع توفيق نداشتم . كوهستانى بودن منطقه ، و اين كه روى زمين برف نشسته بود و فاصله ى زياد آب با ما،
    سرما و ترس نيز در نخواندن نماز شب من مؤثر بود. ادامه مطلب ...

    اولین نماز و آخرین نماز (خاطره ای از شهید مصطفی چمران )

    اولین نماز و آخرین نماز (خاطره ای از شهید مصطفی چمران )

    رضا سگه یه لات بود تو مشهد
    یه روز داشت میرفت تو دعوا شهیدچمران دیدش، دستش گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه.
    به غیرتش برخورد و به همراه شهید چمران رفت به جبهه... ادامه مطلب ...

    نماز و روزه ( از خاطرات شهید بابایی )

    نماز و روزه ( از خاطرات شهید بابایی )

    عباس نمازش را بسیار با آرامش و خشوع می خواند. در بعضی وقتها كه فراغت بیشتری داشت آیه «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» را هفت بار با چشمانی اشكبار تكرار می كرد. ادامه مطلب ...

    دائم الوضو ( ازخاطرات شهید تهرانی مقدم )

    دائم الوضو ( ازخاطرات شهید تهرانی مقدم )

    خیلی سخت است که انسان بخواهد در مورد کسی اینطور با قطعیت صحبت کند مگر اینکه مدت زیادی را با او زندگی کرده باشد. بنده حدود سی سال با حسن بودم و حتی یکبار ندیدم او برای نمازش وضو بگیرد ادامه مطلب ...

    نان و ماست!

    نان و ماست!

    هرسه تاشان فرمان ده لشکر بودند ؛ مهدی باکری ، مهدی زین الدین و اسدی. می خواستیم نماز جماعت بخوانیم ادامه مطلب ...

    نماز اول وقت (از خاطرات شهید باکری)

    نماز اول وقت (از خاطرات شهید باکری)

    سرجلسه ، وقت نماز که می شد، تعطیل می کرد تا بعد نماز . داشتیم می رفتیم اهواز . اذان می گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونیم .» کنار جاده آب گرفته بود... ادامه مطلب ...

    نماز ( ازخاطرات شهید ستاری )

    نماز ( ازخاطرات شهید ستاری )

    یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که می‌آی می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.» تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش، گفت «این کار فلسفه داره. ادامه مطلب ...

    وقت اختصاصی برای خدا ( خاطره ای از شهید حجت السلام مصطفی ردانی پور )

    وقت اختصاصی برای خدا ( خاطره ای از شهید حجت السلام مصطفی ردانی پور )

    گفتم:" با فرمانده تان کار دارم."
    گفت:"الان ساعت یازده است،ملاقاتی قبول نمی کند."
    رفتم پشت در اتاقش در زدم،گفت:"کیه؟" ادامه مطلب ...

    سر سجاده ( از خاطرات شهید همت )

    سر سجاده ( از خاطرات شهید همت )

    سر تا پاش‌ خاكي‌ بود. چشم‌هاش‌ سرخ‌ شده‌ بود؛ از سوز سرما.
     دو ماه‌ بود نديده‌ بودمش‌.
     ـ حداقل‌ يه‌ دوش‌ بگير، يه‌ غذايي‌ بخور. بعد نماز بخون‌.
      ادامه مطلب ...

    جبهه و نماز

    جبهه و نماز

    می خواست برگرده جبهه بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند .
    چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست.
     وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد. ادامه مطلب ...

    این مرد برای تو شوهر نمی شود (خاطرات شهید حسین دولتی)

    این مرد برای تو شوهر نمی شود (خاطرات شهید حسین دولتی)

    سر سفره عقد نشسته بوديم، عاقد که خطبه را خواند، صداي اذان بلند شد. حسين برخاست، وضو گرفت و ... ادامه مطلب ...

    ندامت ( از خاطرات شهید آوینی )

    ندامت ( از خاطرات شهید آوینی )

    صفحه سپید تقدیر ورق خورد،
    اما سیاهی گناهان من هر ساعت پاكی و صداقت این دفتر را تیره می‌ساخت.
    سرخی افق دل آسمان را خونین ساخته بود ادامه مطلب ...

    زندگی و نماز ( از خاطرات شهید آوینی )

    زندگی و نماز ( از خاطرات شهید آوینی )

    به نماز سید كه نگاه می‌كردم،
    ملائك را می‌دیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند.
    رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود ادامه مطلب ...

    ساعات آخر ( از خاطرات شهید وزوایی )

    ساعات آخر ( از خاطرات شهید وزوایی )

    او همیشه قبل از نماز در آینه خود را می نگریست و محاسنش را شانه می کرد این بار برای مدتی در آینه خیره شد و گفت : داداشی رفتنی شدم ، یقین دارم ساعتهای آخره ... اینو که گفت پشتم تیر کشید ، مطمئن بودم که این پیش بینی های محسن درست از آب در می آید ادامه مطلب ...

    نماز شکر ( از خاطرات  شهید عبدالله میثمی )

    نماز شکر ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

    تا آمدن مهمان‌ها برای مراسم عقد توی اتاق تنها بودیم،
    مُهر خواست،
      ادامه مطلب ...

    نماز شبش قضا نشد ( از خاطرات شهید ماشاالله شیخی )

    نماز شبش قضا نشد ( از خاطرات شهید ماشاالله شیخی )

    يك شب هوا به شدت سرد بود . دماي هوا زير صفر بود ، آب لوله ها در اثر سرما يخ زده بود و امكان حمام كردن وجود نداشت .حتي حوضچه كنار آسايشگاه هم يخ بسته بود. ديدم هي به اين طرف و آن طرف مي رود .  ادامه مطلب ...

    اشکهاش سرازیر بود ( از خاطرات شهید ماشاالله شیخی )

    اشکهاش سرازیر بود ( از خاطرات شهید ماشاالله شیخی )

    وقتي با خداي خودش چه در تنهايي و چه تو جمع راز و نياز مي كرد، اشكهاش هم سرازير مي شد ، خصوصاً در نمازهاي مغرب.وقتايي كه من كنارش بودم مي ديدم چطور گريه مي كنه و ... ادامه مطلب ...

    کار ثواب ( از خاطرات شهید کشوری )

    کار ثواب ( از خاطرات شهید کشوری )

    من با احمد، همدوره و هم پرواز بودم. از سال ۱۳۵۳ در مركز پياده شيراز، دوره هاى مقدماتى و عالى را طى مى كرديم و در همان روز ها كه در خدمت ايشان بودم، مسائل عقيدتى را رعايت مى كرد. از نماز و روزه و فلسفه دين، خيلى حرف مى زديم.   ادامه مطلب ...

    بی سیم چی ( از خاطرات شهید خرازی )

    بی سیم چی ( از خاطرات شهید خرازی )

    بی سیم چی حاجی بودم . یک وقت هایی خبر های خوب از خط می رسید و به حاجی می گفتم. بر می گشتم میدیدم توی سجده است..
    ادامه مطلب ...

    نمازاول وقت ( از خاطرات شهید خرازی )

    نمازاول وقت ( از خاطرات شهید خرازی )

     مجبرویم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه ، می پریم پایین ، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم. » پرسید « پس کی نماز می خونی؟ » . ادامه مطلب ...

    دو رکعت نماز ( از خاطرات شهید کاوه )

    دو رکعت نماز ( از خاطرات شهید کاوه )

    گفت: می خواهم دورکعت نماز بخوانم بعد از نماز وقتی علت نماز خوندش را پرسیدم گفت: ... 
      ادامه مطلب ...

    چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟ ( از خاطرات شهید عبدالهی )

    چرا رکعت دوم نمازت رو این قدر آروم خوندی؟ ( از خاطرات شهید عبدالهی )

    زیر باران گلوله به نماز ایستاد. رکعت اول را با سرعت خواند، اما رکعت دوم را خیلی آهسته و با طمأنینه.نماز که تمام شد، پرسیدم ادامه مطلب ...

    نماز شکسته ( از خاطرات شهید بروجردی )

    نماز شکسته ( از خاطرات شهید بروجردی )

    ده سال با محمد زندگی کردم هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه غیر ممکن بود یه شب نماز شبش ترک بشه
      ادامه مطلب ...

    دو رکعت نماز به نیت ( از خاطرات شهید سید علی حسینی )

    دو رکعت نماز به نیت ( از خاطرات شهید سید علی حسینی )

    همیشه بعد از نماز صبح با حال و هوای خاصی دو رکعت نماز می خوند. نماز مستحبی زیاد می خوند، اما به این دو رکعت خیلی مقید بود. ادامه مطلب ...

    نماز شب

    نماز شب

    بنده ی خدا از همه جا بی خبر ، نیمه شب از جاش پا میشه که بره تجدید وضو کنه ، تمام اون وسایل که به هیچ چیزی بند نبود.. ادامه مطلب ...

    نماز اول وقت ( از خاطرات شهید زین الدین )

    نماز اول وقت ( از خاطرات شهید زین الدین )

    پس از شهادتش ، يكى از برادران در عالم رؤيا او را ديد كه مشغول زيارت خانه ى خداست ، وعده اى هم دنبالش بودند، پرسيده بود: «شما اينجا چه كاره ايد؟!» گفته بود:  ادامه مطلب ...

    توفیق عبادت

    توفیق عبادت

    يك روز يكى از رزمنده هاى خيلى با حال را ديدم و قضيه محروم شدن از فيض نماز شب را به او گفتم . او گفت : «تو بايد دو كار اساسى انجام بدهى تا بتوانى نماز شب خوان شوى. ادامه مطلب ...

    نماز بر روی تانک

    نماز بر روی تانک

    پوتين ، كلاه خود، و تجهيزات همراهمان بود. هم چنان تانك هم در حال حركت بود و حتى گاهى شليك مىكرد، و در بعضى موارد به ناچار در جاده مىپيچيد. من با زحمت و مشقت فراوان ، جهت قبله را حفظ مىكردم  ادامه مطلب ...

    نماز باحال ( از خاطرات شهید برونسی )

    نماز باحال ( از خاطرات شهید برونسی )

    ما همه به سنگر رفتيم تا بخوابيم ، فكر نمىكرديم او حالى براى نماز شب داشته باشد، اما او نماز شب را خواند. اذان صبح همه را براى نماز بيدار كرد. ادامه مطلب ...

    شرط ازدواج ( از خاطرات شهید ناصر مسلمی سواری )

    شرط ازدواج ( از خاطرات شهید ناصر مسلمی سواری )

    در اولین جلسه‌ای که با هم صحبت کردیم؛ بی‌مقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد؛ ادامه مطلب ...

    بازی دراز ( از خاطرات شهید محمد رضا  کارور )

    بازی دراز ( از خاطرات شهید محمد رضا کارور )

    چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد.» ادامه مطلب ...

    یک روز نمازو روزه ( از خاطرات شهید حسین  همدانی )

    یک روز نمازو روزه ( از خاطرات شهید حسین همدانی )

    ​پسر شهید همدانی در مشهد گفت: پدرم در وصیت نامه خود یک پیشنهاد خوب دارند و آن اینکه اگر امکان داشت هر شخصی.. ادامه مطلب ...

    نماز شب ( از خاطرات شهید مسلم خیزاب )

    نماز شب ( از خاطرات شهید مسلم خیزاب )

     پس از هر نماز، آیت الکرسی، تسبیحات حضرت زهرا، سه بار سوره توحید، صلوات و آیات دو و  سه سوره طلاق را حتماً تلاوت می‌کرد.. ادامه مطلب ...

    نماز در معرکه ( از خاطرات شهید اسدالهی )

    نماز در معرکه ( از خاطرات شهید اسدالهی )

    لحظات آخر خون بدنش داشت تمام می شد. اصلا تقلی نمی کرد، دوستی گفت حمید اذان شده نماز بخون. آرام آرام چشمهاش بسته می شد. گفت حمید .. ادامه مطلب ...

    مهر اضافه ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )

    مهر اضافه ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )

    خب محمد متین اینقدر شیطان بود که سر نماز همه مهر ها را جمع می‌کرد، مسجدی ها می دانستند وقتی او می آید باید یک مهر دیگر در جیبشان داشته باشند.. ادامه مطلب ...

    سیزدهمین روز حضور ( از خاطرات شهید سید احسان حاجی حاتملو )

    سیزدهمین روز حضور ( از خاطرات شهید سید احسان حاجی حاتملو )

    مراسم عقدمان را در جوار مزار شهدای گمنام برگزار کردیم و نام فرزندمان را احسان قبل از تولد فرزندش انتخاب کرد  ادامه مطلب ...

    دفاع از حرم ( از خاطرات شهید سید احسان حاجی حاتملو )

    دفاع از حرم ( از خاطرات شهید سید احسان حاجی حاتملو )

    سیداحسان از کودکی پاک‎طینت و مهربان بود و علاقه وافری به راز و نیاز با خدا و نماز خواندن داشت ‎ ادامه مطلب ...

    شوخ طبع ( از خاطرات شهید محمد اینالو )

    شوخ طبع ( از خاطرات شهید محمد اینالو )

    نماز خوندن رو خیلی دوست داشت ، نماز رو اول وقت میخواندند به حلال و حرام بودن مالش خیلی اهمیت میداند ، به پدر و مادر پدربزرگ و مادر بزرگ احترام خاصی قائل بودند  ادامه مطلب ...

    استاد قرآن ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

    استاد قرآن ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

    ​شبها نمازشب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد .. ادامه مطلب ...

    نماز نشسته ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

    نماز نشسته ( از خاطرات شهید علیرضا قلی پور )

    سریع سوار ماشینش کردیم ، هنوز نبضش میزد و داشت خس خس می کرد. توسل کردیم به حضرت زهرا ، اما علیرضا انتخاب شده بود و فدای زینب سلام الله علیها شد. ادامه مطلب ...

    بیست سال نماز ( از خاطرات شهید محمد رضا عسگری فرد )

    بیست سال نماز ( از خاطرات شهید محمد رضا عسگری فرد )

    شهیدی که هیچ وقت نماز جماعتش ترک نمیشدو ۲۰سال نماز صبحش را در مسجد خواند ادامه مطلب ...

     للمتقين اماما ( از خاطرات شهید مصطفی چمران )

    للمتقين اماما ( از خاطرات شهید مصطفی چمران )

    چون بعضی از دانشجویان خجالت می‌کشیدند که در دانشگاه نماز بخوانند ،با اینکه او از ریا نفرت داشت..



      ادامه مطلب ...

    یک دور تسبیح « مرگ بر آمریکا »( از خاطرات شهید مهدی باکری )

    یک دور تسبیح « مرگ بر آمریکا »( از خاطرات شهید مهدی باکری )

    توی راه تا برسیم به هلی کوپترها آقا مهدی یک دور تسبیح « مرگ بر آمریکا » گفت. گفت : آقاي مشکيني گفته ثواب گفتن.. ادامه مطلب ...

    چراغ قرمز ( از خاطرات شهید بهشتی )

    چراغ قرمز ( از خاطرات شهید بهشتی )

    نیمه شب بود، تاریک بود، پلیس نبود، زمان طاغوت هم بود ، چراغ قرمز اول را رد کرده بود. چراغ قرمز دوم بهشتی گفته بود.. ادامه مطلب ...

    کمونیست گریه انداز ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

    کمونیست گریه انداز ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

    تا رسيد به اين جمله «خدايا اگر در قيامت بين من و دوستانت جدايي اندازي و بين من و دشمنانت جمع كني، چه خواهد شد» نتوانست خودش را نگه دارد.. ادامه مطلب ...

    وقت نماز ( از خاطرات شهید بروجردی )

    وقت نماز ( از خاطرات شهید بروجردی )

    از ارومیه می آمدیم سمت مهاباد، یک هو گفت بزن بغل.گفتم: چی شده؟

      ادامه مطلب ...

    ترک گناه ( از خاطرات شهید محمود رادمهر )

    ترک گناه ( از خاطرات شهید محمود رادمهر )

    یک روز گفت من با خودم عهد کردم این کار را ترک کنم. با همتی که داشت سر عهدش ایستاد، آنقدر خوب شد که حتی به بقیه بچه ها تذکر می داد.. ادامه مطلب ...

    فکر کرد اینجا هم محافظ است ( ازخاطرات شهید عبدالله باقری )

    فکر کرد اینجا هم محافظ است ( ازخاطرات شهید عبدالله باقری )

    روز عروسی وقتی خواست مرا از آرایشگاه به سالن ببرد در عقب را باز کرد من سوار شدم بعد خودش تا رفت جلو بنشیند فیلمبردار گفت: داری چکار می کنی؟! خندید گفت: ادامه مطلب ...

    نماز اول وقت ( از خاطرات شهید علیرضا بریری )

    نماز اول وقت ( از خاطرات شهید علیرضا بریری )

    همه تلاش خودش رو میکرد تااینکه درهرموقعیتی هست خودشو به نماز اول وقت برسونه وعلی الخصوص براے.. ادامه مطلب ...

    مقید بودن ( ازخاطرات شهیدمحسن حججی )

    مقید بودن ( ازخاطرات شهیدمحسن حججی )

     به طور مثال گاهی اوقات مجبور بودیم در خانه‌ها‌ی مردم سوریه بمانیم یا از آن‌ها به عنوان سنگر استفاده کنیم. هنگام نماز که می‌شد شهید... ادامه مطلب ...

    نماز اول وقت ( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

    نماز اول وقت ( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

    همانجا نزدیک ترین مسجد را پیدا می کرد و ما را می برد نماز. یک شب جایی بودیم و مسجد هم پیدا نکردیم. رفت در یک اتاقک.. ادامه مطلب ...

    امضای کفن

    امضای کفن

    حاج قاسم سلیمانی مکرر در دفتر ما رفت‌وآمد داشت، در آخرین دیدار بعد از ملاقات رسمی گفتند که همه بیرون بروند من با شما کاری خصوصی دارم... ادامه مطلب ...

    نماز اول وقت را ترک نکرد ( از خاطرات شهید هادی طارمی )

    نماز اول وقت را ترک نکرد ( از خاطرات شهید هادی طارمی )

    هادی زیر بار حرف زور نمی‌رفت.
    در محله‌مان هم هرکسی می‌خواست قلدر بازی دربیاورد و برای ناموس مردم مزاحمت ایجاد کند .. ادامه مطلب ...

    سجده پشت میدان مین

    سجده پشت میدان مین

    یک دفعه دیدم تمام بچه‌ها روی زمین افتادند. فکر کردم حتما به گشتی‌های عراقی برخوردیم. به اطراف نگاه کردم، می‌خواستم خودم را روی زمین بیندازم، اما دیدم خبری از دشمن نیست... ادامه مطلب ...

    مزد پرستاری( از خاطرات شهید حامد هوایی )

    مزد پرستاری( از خاطرات شهید حامد هوایی )

    برادرم در آغوش حامد به شهادت رسيد. به نظر من سعادت شهادت به اين دليل نصيب حامد شد چراكه زحمت.. ادامه مطلب ...

وصیتنامه

    وصیت نامه شهید سید مجتبی علمدار

    وصیت نامه شهید سید مجتبی علمدار

    به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید قرآن را بیشتر بخوانید بیشتر بشناسید بیشتر عشق بورزید بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید. ادامه مطلب ...

    وصیتنامه شهید عبدالحسین برونسی

    وصیتنامه شهید عبدالحسین برونسی

    درود همه شهدا و درود همه خانواده شهدا و درود همه انسانهای محروم در سرتاسر عالم به رهبر انقلاب این امام عزیزمان این فرزند فاطمه سلام‌الله علیها و این امام نائب بر حق امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه الشریف و این یادگار رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم و این یادگار همه انبیا واین عزیزی که همه ما را از بدبختی و بی‌چارگی نجات داد و به راه راست هدایت کرد ادامه مطلب ...

    وصیت نامه شهید یوسف شریف

    وصیت نامه شهید یوسف شریف

    بازماندگانم گریه اگر برای خدا باشد خیلی ارزش دارد و باعث می شود که زنگار قلب کنده شود و قلب را روشن نماید
    .گریه بر شهید هیچ معنی ندارد و شما اگر به توصیه هایم جامه عمل می پوشید از شما می خواهم که به هیچ عنوان بر سر نعش و قبرم اشک نریزید زیرا امام عزیزم برای فرزند گرامیش گریه نکرد ادامه مطلب ...

    اولین وصیت نامه   شهید عباس بابایی

    اولین وصیت نامه شهید عباس بابایی

    ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد . اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه. ادامه مطلب ...

    وصیتنامه شهید حبیب الله افتخاریان

    وصیتنامه شهید حبیب الله افتخاریان

    با سلام ودرود فراوان خدمت مهدی موعود (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و با درود به امت شهیدپرورمان و با سلام ودرود به پدر و مادر ایثارگر و مهربانم، وصیت می کنم که... ادامه مطلب ...

    وصیت نامه شهید محمد حسین بهشتی

    وصیت نامه شهید محمد حسین بهشتی

    وصيت مي کنم که پس از ارتحال من بسوي خدا يک سوم از خانه مسکوني ام در تهران، قلهک، خيابان تورج، کوچه منطقي 8 و 9 و اثاث خانه متعلق به همسرم خانم عزت‌الشريفه مدرس مطلق است و از خداي متعال براي او و فرزندانم سعادت در راه خدا زيستن را خواستارم. ادامه مطلب ...

    وصیتنامه شهید ماشاالله شیخی

    وصیتنامه شهید ماشاالله شیخی

    به نام او که همه در محضر او هستیم و علاقه  به دنیا ودل بستن به مال و زن و فرزند ما را از این معنا غافل نموده است.
    پروردگارا قبل از آنکه این روح زنگار گرفته مرا از کالبد خاکی ام خارج سازی... ادامه مطلب ...

    وصیت نامه شهید مهدی خندان

    وصیت نامه شهید مهدی خندان

    آرزوی زیارت کسی را بعد از امام زمان(عج) و ائمه معصومین(ع) ندارم، مگر امام عزیزم را، که جانم فدایش باد، و اما شما پدر و مادر عزیزم، شما خواهران و برادران و شما اقوام نزدیک و آشنایان، ‌شما که وصیتنامه مرا می‌خوانید...   ادامه مطلب ...

    وصیت نامه شهید محمد کامران

    وصیت نامه شهید محمد کامران

    پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند می‌خواهید فقط از باب نماز اول وقت وارد شوید. ادامه مطلب ...

    وصیت نامه شهید مدافع حرم سجاد عفتی

    وصیت نامه شهید مدافع حرم سجاد عفتی

     مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و ان‌شالله این پل با شهادت رقم بخورد، صبر در مصیبت اجر عظیم الهی را دارد، در مصیبت‌ها، فقط برای امام حسین(ع) گریه کنید.. ادامه مطلب ...

    وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد

    وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد

    با عرض سلام محضر مبارک حضرت ولی عصرامام زمان(عج) و روح پرفتوح حضرت امام خمینی(ره) و شهدای صدر اسلام تا به حال و رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا حضرت امام خامنه‌ای و خانواده و دوستان عزیزم. حضور و توفیق اینجانب به این سرزمین امام زمان و خدمت کردن در این راه مقدس که یک اعلام حکم جهاد از جانب ولی امرمسلمین اعلام شده است بسیار خوشایند است. تقدیر چگونه باشد خدا می‌داند. ولی وظیفه و شرع را باید عمل نمود و این چند جمله را که در موضوعات مختلفی آن را بیان می‌دارم و به این مصحف می‌نگارم: ادامه مطلب ...

    وصیتنامه شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا

    وصیتنامه شهید مدافع حرم سجاد طاهرنیا

    با عرض سلام به شما عزیزان که تمام وجود و هستی خودتان را فدای تربیت بنده حقیر کردید. از شما عزیزان ممنون هستم ولی شرمنده که نتوانستم هیچگاه کنار شما باشم و خدمتی برایتان انجام بدهم... ادامه مطلب ...

    وصیت نامه شهید علی تمام زاده

    وصیت نامه شهید علی تمام زاده

    چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم،خواهران مهربانم دوستتان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت را بروید و نمازتان فراموش نشود. ادامه مطلب ...

زندگینامه

    زندگینامه  شهید مصطفی احمدی روشن

    زندگینامه شهید مصطفی احمدی روشن

    مصطفي احمدي روشن در 17 شهريور 1358 چشم به جهان گشود.
    در سال 1377 در رشته مهندسي شيمي وارد دانشگاه صنعتي شريف مي شود.
    وي از بسيجيان فعال بود و در دوران دانشجويي به عنوان معاون فرهنگي بسيج دانشجويي دانشگاه شريف فعاليت مي نمود.
      ادامه مطلب ...

    زندگینامه شهید یوسف شریف

    زندگینامه شهید یوسف شریف

    یوسف در دامان پاک مادر سیده اش رشد کرد . علاقه اش به انجام فرائض دینی در میان خانواده و دوستانش از او چهره ای
    متفاوت از همسن و سالانش ساخته بود . نوجوانی اش با خیزش مردم علیه حکومت پهلوی مصادف بود . ادامه مطلب ...

    زندگینامه شهید داوود جوانمرد

    زندگینامه شهید داوود جوانمرد

    ​وداع او در آخرین پیام هایش با یار دیرینش : “حرمله و عمر سعد و شمر باز مبارز می‌طلبندکاروان زینبیه در حرکت است. 
    ​خانم هل من ناصر میگه. میرم تا انتقام سیلی زهرا(س) را بگیرم. تا یار که را خواهد و میلش به که باش ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد