اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
رسم خوبی داشتیم,ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتااز مربی ها جمع
میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا.یه بار تو یکی از شبا تو
ترافیک گیر کردیم اذان گفتند.علی گفت:وحید بریم نماز بخونیم؟
وقت نمازه.من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا
میخونیم.نشون به اون نشون که یک ساعت
و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا!
از ماشین که پیاده شدیم زد رو شونمو گفت:
کاری موقع نماز اول وقت انجام
بشه ابتر میمونه!!!!