شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

شناسایی ( از خاطرات شهید مهدی باکری )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
شناسایی ( از خاطرات شهید مهدی باکری )
چند روز مانده بود تا عملیات بدر.
جایی که بودیم از همه جلوتر بود.
هیچ کس جلوتر از ما نبود، جز عراقی ها .
توی سنگر کمین ، پشت پدافند تک لول، نشسته بودم و دیده بانی می کردم.
دیدم یک قایق به طرفم می آید. نشانه گرفتم و خواستم بزنم.
جلوتر آمد ، دیدم آقا مهدی است.
نمی دانم چه شد ، زدم زیر گریه .
از قایق که پیاده شد، دیدم . هیچ چیزی هم راهش نیست، نه اسلحه ای ، نه غذایی . نه قمقمه ای ؛ فقط یک دوربین داشت و یک خودکار.
از شناسایی می آمد.
پرسیدم « چند روز جلو بودی؟»

گفت « گمونم چهار – پنج روز.»

مطالب دیگر از این اشخاص

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد