شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

پیر مرد ( از خاطرات شهید مهدی باکری )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
پیر مرد ( از خاطرات شهید مهدی باکری )
فکش اذیتش می کرد. دکتر معاینه کرد و گفت « فردا بیا بیمارستان. » باید عکس می گرفت. عکسش که آماده شد، رفتیم دکتر بیند. وسط راه غیبش زد. توی راه روهای بیمارستان دنبالش می گشتیم. دکتر داشت می رفت. بالاخره پیداش کردم. یک نفر را کول کرده بود داشت از پله ها می برد بالا . یک پیرمرد را.

موضوعات

مطالب دیگر از این اشخاص

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد