اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
خیلی اصرار کردم تا بگوید .
گفت: باشه وقتی رفتیم بیرون.
گفتم امکان نداره.باید همین جا توی حموم به من بگی.
قسمم داد و گفت : تا من زنده ام نباید واسه ی کسی تعریف کنی ها.
زخم طناب بود روی هر دو شانه اش...
از بس جنازه ی شهدا راآورده بود عقب.....