برادران و خواهران توصيه شديد ميكنم به شما در تربيت نسل خردسال و نوجوان زيرا كه تضمين آينده اسلام است اين غنچههاي نشكفته را دريابيد ادامه مطلب ...
شهید زینالدین، آنقدر خاکی و بیآلایش بود که بسیاری از اوقات، او را به عنوان فرمانده نمیشناختند. لباسهای ساده بسیجی، و تواضع بسیار، از ویژگیهای بارز اخلاقی او بود. یکی از بسیجیان در این باره میگوید: یک روز که برای نماز جماعت به حسینیه لشگر رفته بود.. ادامه مطلب ...
به روز سوم شعبان 1375 ﻫ.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ﻫ.ش در خانوادهای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی میدان خراسان تهران چشم به جهان گشود.. ادامه مطلب ...
پس از حمد و ثنای پروردگار متعال و با سلام به حضرت ولی عصر و نایب برحقش، آن پیر جماران و حامل قرآن، آن مجاهد سازش ناپذیر، امام خمینی کبیر. و با سلام به روان پاک شهدای راه حق، از کربلای حسین تا کربلای ایران ادامه مطلب ...
سردار شهید حسینعلی عالی در محرم سال 1346 در روستای جهانگیر زابل در خانه ای عجین با عشق حسین متولد شد هنوز کودکی ورویاهای کودکانه را پشت سر نگذارده بود که پدرآگاهش مبارزه با طاعوت را به او آموخت اگر چه فرزند اول خانواده نبود .. ادامه مطلب ...
خدایا من عاصی روسیاه اگر در جبهه خانه ات را نمی بینم که زیارت کنم می خواهم که خودترا با وصالت زیارت کنم و به جای غسل کردن با آب در خون خودم شنا نمایم، می خواهم با ریختن خونم که همان غسل است گناهانم را پاک نمائی .. ادامه مطلب ...
بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحكام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.. ادامه مطلب ...
این پا و آن پا می کرد،انگار سردر گم بود.تازه جراحتش خوب شده بود.تا اینکه بالاخره گفت:«نمی دانم کجای کارم لنگ می زند،حتما باید نقصی داشته باشم
ادامه مطلب ...
تو جبهه هم دیگر را می دیدیم.وقتی برمی گشتیم شهر، کم تر. همان جا هم دو سه روز یک بار باید می رفتم می دیدمش. نمی دیدمش، روزم شب نمی شد ادامه مطلب ...
چند روز بود كه صبح زود تا ظهر پشت خاك ريز مي رفت و محور عملياتي لشگر را تنظيم مي کرد . هواي گرم جنوب؛ آن هم در فصل تابستان، امان هر كسي را مي بريد. يكي از همين روزها نزديك ظهر بود كه آقا مهدي به طرف سنگر بچه ها آمد و.... ادامه مطلب ...
چهرة خاصی داشت، و من علّتشو بعدها فهمیدم، قد بلندی داشت و چهارشانه بود، با محاسن بلندی که داشت خیلی به دل می نشست، همیشه آخرای نماز برای بچهها شور می خوند.... ادامه مطلب ...
گریه کن امام حسین عليه السلام بود.از اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق می کرد.
وقتی از مجلس روضه امام حسین می آمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه می کرد....
ادامه مطلب ...
گفت: «توی دنیا بعد از شهادت فقط یک آرزو دارم: اونم اینکه تیر بخوره به گلوم». تعجب کردیم. بعد گفت: «یک صحنه از عاشورا همیشه قلبمو آتیش می زنه؛ بریده شدن گلوی حضرت علی اصغر»
ادامه مطلب ...
شهید مرتضی زندیه در سال 1338 در خانواده ای متدین در محله یافت آباد تهران چشم به جهان گشود . او از همان دوران کودکی دارای روحی پرخروش بود و در مقابل افراد زورگو سر تعظیم فرود نمی آورد و سرسختانه در مقابل آنان ایستادگی می کرد.. ادامه مطلب ...
هوشيار باشيد ، آگاه باشيد و خون پاك شيهدان را دنبال كنيد و انقلاب را به رهبرى امام خمينى نگهداريد و هميشه يار ستمديدگان باشيد دست كمك به مستضعفين داشته باشيد و دلسوز زحمتكشان باشيد و از ياد خدا غافل نشويد.. ادامه مطلب ...
مهدی به سال ۱۳۴۱ در روستای "ناران"، از توابع "لواسان كوچك"، در روز عاشورای حسینی در خانوادهای زحمتكش اما مؤمن و مذهبی به دنیا آمد. پدر و مادر در تربیت و تمشیت او از هیچ كوششی دریغ نكردند. ادامه مطلب ...
آرزوی زیارت کسی را بعد از امام زمان(عج) و ائمه معصومین(ع) ندارم، مگر امام عزیزم را، که جانم فدایش باد، و اما شما پدر و مادر عزیزم، شما خواهران و برادران و شما اقوام نزدیک و آشنایان، شما که وصیتنامه مرا میخوانید... ادامه مطلب ...
)حاج احمد آمد طرف بچهها.از دور پرسيد«چي شده؟» يک نفر آمد جلو و گفت«هرچي بهش گفتيم مرگ بر صدام بگه،نگفت.به امام توهين کرد،من هم زدم توي صورتش.» ادامه مطلب ...
آخرين نفري که از عمليات برميگشت خودش بود.يک کلاه خود سرش بود،افتاد ته دره.حالا آن طرف دموکراتها بودند و آتششان هم سنگين.تا نرفت کلاه خود را برنداشت...
ادامه مطلب ...
خرما تعارفم کرد.گفتم«مرسي.گفت«چي گفتي؟»ـ گفتم مرسي.ظرف خرما را داد دست يکي ديگر.گفت«بخيز.»
ادامه مطلب ...