اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
حاج احمد آمد طرف بچهها.از دور پرسيد«چي شده؟»
يک نفر آمد جلو و گفت«هرچي بهش گفتيم مرگ بر صدام بگه،نگفت
به امام توهين کرد،من هم زدم توي صورتش.»
حاجي يک سيلي خواباند زير گوشش.
ـ کجاي اسلام داريم که ميتونيد اسير رو بزنيد؟!اگه به امام توهين کرد،يه بحث ديگهس.تو حق نداشتي بزنيش.