بیت المال ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان)
اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
آخرين نفري که از عمليات برمي‌گشت خودش بود.يک کلاه خود سرش بود،افتاد ته دره
حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتششان هم سنگين.تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت.
گفتيم«اگه شهيد مي‌شدي…؟»
گفت«اين بيت المال بود.»
حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتششان هم سنگين.تا نرفت کلاه خود را برنداشت،برنگشت.
گفتيم«اگه شهيد مي‌شدي…؟»
گفت«اين بيت المال بود.»
موضوعات
مطالب دیگر از این اشخاص
- شوخی احمد با احمد
- اخراج حاج احمد ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )
- لباس سپاه ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )
- تاییداز امام گرفتم ( ازخاطرات شهید متوسلیان )
- زندگینامه حاج احمد متوسلیان
- وصیتنامه حاج احمد متوسلیان
- پس از شهادت ( از خاطرات شهید محمود شهبازی )
- برادر بزرگتر و برادر کوچکتر ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )
- مدارا با اسیر ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )
- بیت المال ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان)
- مرسی ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )
- اخلاص و اقتدار ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )
- طلبگی ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )
پیام کاربران
ارسال
شبکه های اجتماعی
عضویت در کانال تلگرامی ابر و باد
لوگوی سایت ابر و باد
