اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
چهرة خاصی داشت، و من علّتشو بعدها فهمیدم،
قد بلندی داشت و چهارشانه بود، با محاسن بلندی که داشت خیلی به دل می نشست،
همیشه آخرای نماز برای بچهها شور می خوند و ما سینه می زدیم
مهدی با یک شور خاصی می خوند، ( شهِ با وفا ابوالفضل ) خیلی قشنگ می خوند، و ما را دیونه می کرد. که من بعدها فهمیدم چون چهرة او شباهت خاصی به حضرت ابوالفضل داشت به خاطر همین شباهتش وقتی برای ما می خوند ما را بیشتر به شور میآورد،.
توی عملیاتها هم وقتی به چهره او نگاه می کردیم روحیه ما چند برابر می شد.
این اواخر مهدی با همان پای قطع شده باز هم به جبهه می اومد،
همیشه می گفت آدم نباید در مقابل این دشمن خوابیده شهید بشه. دوست داشت ایستاده شهید بشه،
بعدها هم شنیدم وقتی که ترکش خورده بود خودش رو گیر داده بود به سیم خاردارهای ارتفاعات کانی مانگا،
می دونست که قرار شهید بشه، شنیدم که دستاشو پیچیده بود دورسیم خاردارها تا نیافته،
وایستاده شهید شد. ...