شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب ایثارگران ( شهدا - مفقود الاثرها - اسرا )

زندگینامه شهید علی ماهانی

زندگینامه شهید علی ماهانی

علی آقا ماهانی در سال 1336 درشهر کرمان بدنیا آمد. تحصیلات ابتدایی ومتوسطه را با موفقیت در این شهر به پایان برد.علی رغم قبولی در دانشگاه ، به خدمت سربازی رفت تا مبارزه علیه حکومت پهلوی را از درون ارتش آغاز کند.   ادامه مطلب ...

تغذیه از قرآن ( از خاطرات شهید علی ماهانی )

تغذیه از قرآن ( از خاطرات شهید علی ماهانی )

همراه ده پانزده نفر از بچه ها ناهار می خوردیم که علی آقا رو به برادرش کرد و گفت : « محمود ، ‏ما شاید دیگر همدیگر را نبینیم . بگذار نصیحتی به تو بکنم... » ادامه مطلب ...

نمی خواهم حتی یک ترمز هم برای من زده بشه!

نمی خواهم حتی یک ترمز هم برای من زده بشه!

یه موتور گازی داشت کارهای توی پایگاه مثل خرید و ... را همیشه با آن انجام میداد .مرتب از طرف بعضی از خلبانها مورد نکوهش قرار میگرفت میگفتن علی شان یک خلبان را رعایت نمیکند .... ادامه مطلب ...

خلاصه زندگینامه شهید نادر مهدوی

خلاصه زندگینامه شهید نادر مهدوی

شهید نادر مهدوی” ( حسین بسریا) در 14/3/1342 ه- ش در خانوده‎ای مستضعف امّا متدیّن و پرهـیزکار در روستای نوکار “، از توابع دهستان بحیری” در شهرستان دشتی” واقع در استان بوشهر” دیده به جهان گشود. او ششمین فرزند خانواده بود ادامه مطلب ...

وصیتنامه دوم شهید نادر مهدوی

وصیتنامه دوم شهید نادر مهدوی

برادران عزیز و خواهرانِ محترمه! امـروز اسلام با خون انسان‌های پاکدل و معصوم، همچون حسین‌بن علی(ع) و قاسم‌بن الحسن(ع) و با زحمات شبانه‌روزی رسول اکرم(ص) باقیمانده است. بهای این مکتب، تحمل اسارتِ موسی‌بن جعفر(ع) سمبل مقاومت و ایثار، جگر پاشیده‌شده امام رضا(ع) و دیگر شهدای اسلام بوده است. ادامه مطلب ...

وصیتنامه اول شهید نادر مهدوی

وصیتنامه اول شهید نادر مهدوی

… برادرانم اسلام عزیز احتیاج به جانبازی دارد، بیایید تا خودمان را آماده جان فشانی کنیم. پدر و مادر عزیزم، امروز حسین زمان روح خداست… ادامه مطلب ...

مشروح زندگینامه شهید نادر مهدوی

مشروح زندگینامه شهید نادر مهدوی

شهید نادر مهدوی” ( حسین بسریا) در 14/3/1342 ه- ش در خانوده‎ای مستضعف امّا متدیّن و پرهـیزکار در روستای نوکار “، از توابع دهستان بحیری” در شهرستان دشتی” واقع در استان بوشهر” دیده به جهان گشود. او ششمین فرزند خانواده بود. نامش را حسین” ... ادامه مطلب ...

شاید این آخرین ماموریتم باشد ( خاطره آخرین دیدار با شهید حسین همدانی )

شاید این آخرین ماموریتم باشد ( خاطره آخرین دیدار با شهید حسین همدانی )

سردار همدانی نمونه واقعی یک انسان کامل به شمار می‌رفت و چه با دشمنانش و دوستانش بزرگمنشانه برخورد می‌کرد و اگر کسی اشتباه و خطایی می‌کرد سردار همدانی به راحتی از آن چشم می‌پوشید ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید حسین همدانی

وصیت نامه شهید حسین همدانی

چه افتخاری بالاتر از آنکه آزادگان ما و جانبازان ما و خانواده مقاومشان صبر را شرمنده کردند و 10 سال در اردوگاه‌های حزب بعث صفحه زرین بر تاریخ این ملت نگاشتند. جانبازان ما با تحمل دردهای فراوان حجت را بر ما تمام کردند که باید مقاومت را ادامه داد ادامه مطلب ...

اخراجی  ها ( از خاطرات شهید حسین همدانی )

اخراجی ها ( از خاطرات شهید حسین همدانی )

 سردار همدانی وقتی اخراجی ها را دید گفت اگر کسی از تو شاهد خواست ... ادامه مطلب ...

زندگینامه شهید حسین همدانی

زندگینامه شهید حسین همدانی

سردار حاج حسین همدانی که در سال ۱۳۳۳ دیده به جهان گشود. وی در همان ابتدای جوانی در صف مبارزان انقلابی درآمد و با حضور در محضر آیت الله شهید مدنی در همدان به مبارزه به رژیم شاهنشاهی پرداخت ادامه مطلب ...

اشک هایی از کریستال ( از خاطرات شهید حسین همدانی )

اشک هایی از کریستال ( از خاطرات شهید حسین همدانی )

در موزه جنگ مسکو سالنی برای شهدای جنگ اختصاص دارد که ما معتقد هستیم آن‌ها کشته‌های جنگ‌شان هستند. اما با این وجود، روسیه که کشوری کمونیستی است معتقد است این کشته‌ها شهید به حساب می‌آیند.  ادامه مطلب ...

اخوی ( از خاطرات شهید حسین همدانی )

اخوی ( از خاطرات شهید حسین همدانی )

در زمان جنگ رزمندگان به یکدیگر اخوی می‌گفتند و یا دوستت دارم از سر اخلاص بود و این‌طور نبود که همانند زمان حال به یکدیگر بگوییم ارادت داریم و پشت سر هم غیبت کنیم. ادامه مطلب ...

به شرط شفاعت ( از خاطرات شهید حسین همدانی )

به شرط شفاعت ( از خاطرات شهید حسین همدانی )

سردار از همسرش خواسته بود تا تمام فرزندان را دور هم جمع کند، با اینکه پسر بزرگشان مشغله داشت اما سردار اصرار کرد تا حتما خودش را به جمع خانواده برساند، آن شب  روحیه شادابی داشت .

  ادامه مطلب ...

ان شاالله توعمودی ومن افقی! ( از خاطرات شهید انتظاری )

ان شاالله توعمودی ومن افقی! ( از خاطرات شهید انتظاری )

سال اول ازدواجمان قول داده بود برای ایام عید نوروز حتما به یزد بیاید تا با هم باشیم.
قبل از عید امام خمینی (ره) از رزمندگان درخواست کردند که به علت کمبود نیرویی که در آن ایام با آن مواجه بودیم هرکس می تواند مرخصی نگیرد ودر جبهه بماند. ادامه مطلب ...

ماشین ژیان داشت ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

ماشین ژیان داشت ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

اوایل انقلاب ماشین ژیان داشت.
 بهش گفتم : بابا این همه ماشین توی پارکینگ ، چرا یکیش رو بر نمی داری سوارشی؟
می گفت: همین هم از سرم زیاده. ادامه مطلب ...

مردم که به چنین فردی زن نمی دهند ( از خاطرات شهید میر افضلی )

مردم که به چنین فردی زن نمی دهند ( از خاطرات شهید میر افضلی )

خیلی به او اصرار کردم تا داماد شود. گفت: باشه بی بی، هر چی شما بگویی، فقط می خواهم خانواده ی خوبی باشند و با جبهه رفتن من مشکلی نداشته باشند. ادامه مطلب ...

برادر بزرگتر و برادر کوچکتر ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )

برادر بزرگتر و برادر کوچکتر ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )

برای تهیه مهمات باید حاج احمد متوسلیان رو می دیدم ...به طرف اتاق فرماندهی رفتم ...در باز بود ، اما حاج احمد نبود ... ادامه مطلب ...

چقدر سخته ( از زبان مادر شهید حسن فاتحی )

چقدر سخته ( از زبان مادر شهید حسن فاتحی )

هر لحظه از عمرم را منتظر آمدن حسن بودم؛ گاهی فکر می‌کردم که او اسیر شده است؛ گاهی می‌گفتم شاید مجروح شده و او را بیمارستان شهرهای دیگر برده‌اند؛ شاید این بچه گم شده است و به خاک عراق رفته و ... ادامه مطلب ...

شهید اسمعیل قربانی فرزند ابراهیم

شهید اسمعیل قربانی فرزند ابراهیم

روز عید قربان بود!
بعد از خواندن نماز عید انجام دادن باقی اعمال با بچه ها تصمیم گرفتیم که یه سری به بهشت زهرا بزنیم!
پشت موتورها نشستیم و هرکدوم دوترک راهی شدیم! ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد