شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهدای مدافع حرم

بهترین دعا ( از خاطرات شهید حمید سیاهکالی )

بهترین دعا ( از خاطرات شهید حمید سیاهکالی )

اوایل من از گفتن این دعا ممانعت می‌کردم و دلم نمی‌آمد اما آنقدر اصرار می‌کردند تا من مجبور می‌شدم دعا کنم .. ادامه مطلب ...

محل دفن ( از خاطرات شهیدمحمد حسین مرادی )

محل دفن ( از خاطرات شهیدمحمد حسین مرادی )

آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست.
چند سال بعد که محمد حسین..  ادامه مطلب ...

امر به معروف و نهی از منکر( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

امر به معروف و نهی از منکر( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

یک خانومی را می خواهند به زور سوار کنند. همه نگاه می کردند و می رفتند! محمدحسین تا رسید ترمز کرد.
پیاده شد و درب ماشین را قفل کرد. من ترسیدم هر چه صدایش کردم گوش نکرد، دوید سمت آن 2 نفر.. ادامه مطلب ...

نماز اول وقت ( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

نماز اول وقت ( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

همانجا نزدیک ترین مسجد را پیدا می کرد و ما را می برد نماز. یک شب جایی بودیم و مسجد هم پیدا نکردیم. رفت در یک اتاقک.. ادامه مطلب ...

عوض کردن پرچم گنبد حرم ( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

عوض کردن پرچم گنبد حرم ( از خاطرات شهید محمد حسین مرادی )

محمدحسین اصرار کرد تا قبول کردند که فقط داخل حیاط برویم.
 وقتی وارد حیاط شدیم، دیدیم با اینکه 3 روز از محرم گذشته هنوز حرم سیاهپوش نیست و پرچم عزا هم روی ادامه مطلب ...

    لب تشنه ( از خاطرات شهید داوود جوانمرد)

لب تشنه ( از خاطرات شهید داوود جوانمرد)

گفتم: این همه آب و شربت پخش می‌کنند، چرا نخوردی؟ چرا به خودت ظلم می‌کنی؟  ادامه مطلب ...

امضای کفن

امضای کفن

حاج قاسم سلیمانی مکرر در دفتر ما رفت‌وآمد داشت، در آخرین دیدار بعد از ملاقات رسمی گفتند که همه بیرون بروند من با شما کاری خصوصی دارم... ادامه مطلب ...

بوسیدن  پای مادر ( از خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی )

بوسیدن پای مادر ( از خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی )

سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونه‌هایش را پاک می‌کرد، گفت
نمی‌دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم ادامه مطلب ...

از ابتدای جنگ دو ابزار مهم درکوله‌پشتی‌ام بود

از ابتدای جنگ دو ابزار مهم درکوله‌پشتی‌ام بود

به یاد دارم در جلسه‌ی معارفه، اولین جمله‌ای که گفت، این بود: "از ابتدا که وارد جنگ شدم دو ابزار مهم درکوله‌پشتی‌ام بود: ... ادامه مطلب ...

او به جای دیگری وصل است

او به جای دیگری وصل است

حاج قاسم با ما تماس گرفت و گفت: فلانی اگر خسته نمی‌شوی، می‌خواهم روضه‌ای برای ما بخوانی. ادامه مطلب ...

نماز اول وقت را ترک نکرد ( از خاطرات شهید هادی طارمی )

نماز اول وقت را ترک نکرد ( از خاطرات شهید هادی طارمی )

هادی زیر بار حرف زور نمی‌رفت.
در محله‌مان هم هرکسی می‌خواست قلدر بازی دربیاورد و برای ناموس مردم مزاحمت ایجاد کند .. ادامه مطلب ...

محراب ( از خاطرات شهید هادی طارمی )

محراب ( از خاطرات شهید هادی طارمی )

دلم برای بابا خیلی تنگ‌شده. اما خوشحالم که جاش خوبه ادامه مطلب ...

فرزند صالح ( از خاطرات شهید وحید زمانی نیا )

فرزند صالح ( از خاطرات شهید وحید زمانی نیا )

وحید خیلی فرزند خوبی بود. او نمونه کامل فرزند صالح بود که خدا نصیب‌مان کرد ادامه مطلب ...

شهید پورجعفری؛ مخزن اسرار و محرم حاج قاسم و لشکر ۴۱ ثارالله

شهید پورجعفری؛ مخزن اسرار و محرم حاج قاسم و لشکر ۴۱ ثارالله

شهید پورجعفری دستیار ویژه و محرم ترین فرد به قدرتمندترن فرمانده نظامی منطقه یعنی سردار سلیمانی بود ادامه مطلب ...

شهید شهرود مظفری نیا

شهید شهرود مظفری نیا

از شهدای همراه سردار سلیمانی شهید شهرود مظفری‌نیا است. ادامه مطلب ...

حاج قاسم هم از آنهایی‌ست که شفاعت می‌کند ان‌شاء‌الله

حاج قاسم هم از آنهایی‌ست که شفاعت می‌کند ان‌شاء‌الله

حاج قاسم سلیمانی سر پایین می‌اندازد و با دو دست صورتش را می‌پوشاند. معلوم است اصلاً انتظار چنین تعریفی را از رهبر انقلاب نداشته! ادامه مطلب ...

میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش (روایتی از آخرین ساعات زندگی حاج قاسم)

میوه وقتی می‌رسه باغبان باید بچیندش (روایتی از آخرین ساعات زندگی حاج قاسم)

یکی از نیروهای لشکر فاطمیون روایت دسته اول و شنیدنی از روز پنجشنبه، آخرین روز و ساعات حیات سردار رشید اسلام شهید سپهبد قاسم سلیمانی را در فضای مجازی منتشر کرد . ادامه مطلب ...

خاطره آیت الله العظمی جوادی آملی از آخرین دیدار سردارسلیمانی

خاطره آیت الله العظمی جوادی آملی از آخرین دیدار سردارسلیمانی

گفت این کفن من است، شهادت بدهید!
ما چه صلاحیت داریم که شهادت بدهیم!
یک کسی که عمری به قرآن خدمت کرده است، آبروی ما را حفظ کرده، امنیت ما را حفظ کرده.. ادامه مطلب ...

تیر خوردن ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

تیر خوردن ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد.
 گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد... ادامه مطلب ...

پیش بینی شهادت ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

پیش بینی شهادت ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

جواد نکنه داری شهید می‌شی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم.. ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد