اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
روضههایی زیادی برای حاج قاسم خواندم اما یک مرتبه، برای قرائت دعای عرفه در کربلای معلی حضور داشتیم که حاج قاسم با ما تماس گرفت و گفت: فلانی اگر خسته نمیشوی، میخواهم روضهای برای ما بخوانی. در حالی که ایشان فرمانده همه ما بود، با حالتی متواضعانه از ما خواست تا روضهای برای او بخوانیم و من گفتم این افتخاری برای من است که روضه برای شما بخوانم.
به همراه جمعی به فراز گنبد حرم امام حسین(ع) رفتیم که دیدم حاج قاسم آنجاست و ابومهدی المهندس نیز در حال قرائت زیارت عاشورا بود. تمام حدود ۲/۵ ساعت که دعا و روضه خواندم، شانههای حاج قاسم میلرزید. روضه که تمام شد، حاج قاسم به ابومهدی گفت: جلو بایست تا نماز بخوانیم. او گریه کرد که قبول نمیکند اما سردار گفت من به تو میگویم و ما نماز به امامت ابومهدی خواندیم و در طول نماز هم حاج قاسم شانههایش میلرزید.
به همراهانم گفتم، بیخود نیست تمام ابرقدرتها از این مرد میترسند. او به جای دیگری وصل است.