شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهدای مدافع حرم

راز حاجت ( از خاطرات شهید حسین دخانچی )

راز حاجت ( از خاطرات شهید حسین دخانچی )

17 سال جانباز قطع نخاع بود 
خواهر میخواست مشرف بشه عتبات عالیات 
 حاج حسین بهش گفت:سرقبر مسلم(ع) که رفیتید من حاجتی دارم.... ادامه مطلب ...

کاش میشد منهم با تو به جبهه بیایم

کاش میشد منهم با تو به جبهه بیایم

آمده بود مرخصی.  داشتیم درباره منطقه حرف میزدیم.  لابه لای صحبت گفتم :کاش میشد من هم به همراهت به جبهه بیایم! ادامه مطلب ...

وصیت من همان جمله حاج همت است

وصیت من همان جمله حاج همت است

یکبار در خانه صحبت وصیتنامه شد، 
به پوستر حاج همت  روی کمدش اشاره کرد و گفت: وصیت من همان جمله حاج همت است  ادامه مطلب ...

رضایت همسر ( از خاطرات شهید محمد رضا نظافت )

رضایت همسر ( از خاطرات شهید محمد رضا نظافت )

این پا و آن پا می کرد،انگار سردر گم بود.تازه جراحتش خوب شده بود.تا اینکه بالاخره گفت:«نمی دانم کجای کارم لنگ می زند،حتما باید نقصی داشته باشم
  ادامه مطلب ...

باید زکات و خمس این بچه ها را بدهی ( از خاطرات شهید عبدالله باقری )

باید زکات و خمس این بچه ها را بدهی ( از خاطرات شهید عبدالله باقری )

خیلی اصرارداشت که برود، یک روز آمد و گفت مادر جان شما پنج پسر داری  بالاخره باید زکات و خمس این بچه ها را بدهی... ادامه مطلب ...

کلاشینکفت ( از خاطرات شهید مهدی صابری )

کلاشینکفت ( از خاطرات شهید مهدی صابری )

.همیشه بهش می گفتم آخه تو با این هیکلت، تفنگ برای چی می خوای.اما اون عزیز به هممون ثابت کرد

ادامه مطلب ...

غریبه ( از خاطرات شهید مهدی صابری )

غریبه ( از خاطرات شهید مهدی صابری )

از کربلا که برگشتیم، چند روز بعد اوایل ماه ربیع الاول بود که یه سر اومده بود تا خداحافظی کنه ایندفعه که دیدمش با دفعات قبل خیلی فرق داشت.. ادامه مطلب ...

بنده گنهكار به در خانه تو آمده( از خاطرات شهید نادرحمید )

بنده گنهكار به در خانه تو آمده( از خاطرات شهید نادرحمید )

در آخرین دیداری که با یکدیگر داشتیم پس از طلب حلالیت گفت اگر لایق شهادت شدم و بنا شد تصویری از من منتشر کنی این جمله را کنار تصویر من بنویس:
  ادامه مطلب ...

نگاه معصومانه ( از خاطرات شهید سجاد طاهرنیا )

نگاه معصومانه ( از خاطرات شهید سجاد طاهرنیا )

در مزار شهدا  دیدمش  از آن دوست هایی بود که هروقت رشت می‏‌آمد حتما یک شام  در منزل ما مهمان بود و یا اگر من قم می رفتم حتما منزلشان  می‏‌رفتم آن روز هم دعوتش کردم اما گفت..  ادامه مطلب ...

الان وقت شهادتم نیست ( از خاطرات شهید روح الله عمادی )

الان وقت شهادتم نیست ( از خاطرات شهید روح الله عمادی )

​قبل از سفرش به سوریه یک کلیپ یک دقیقه ای از پروازش تهیه کرده بود، با یکی از مداحان  صحبت کرده بود تا اگر شهید شد در مراسمش بخواند. ادامه مطلب ...

ماهواره ( از خاطرات شهید رضا کارگربرزی )

ماهواره ( از خاطرات شهید رضا کارگربرزی )

چند نفری شروع کردن به مسخره کردن رضا که فلانی ، توی فلان جا مغز تو شستشو دادن ، تو کله شما کردن که ماهواره فلان و فلان…. ادامه مطلب ...

بسته کالا ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

بسته کالا ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

بعد از شهادتش، از سرکارش چند بسته کالا آوردند و گفتند: اینها برای مهدی است. او همیشه بسته ی کالایش را می برد ..
  ادامه مطلب ...

فلافل فروش ( از خاطرات شهید هادی ذالفقاری )

فلافل فروش ( از خاطرات شهید هادی ذالفقاری )

او هم کلاه را گذاشت روی سرش و گفت: به من میاد؟سید علی هم لبخندی زد و به شوخی گفت: دیگه تموم شد شهدا برای همیشه سرت کلاه گذاشتند. ادامه مطلب ...

سس فرانسوی ( از خاطرات شهید هادی ذالفقاری )

سس فرانسوی ( از خاطرات شهید هادی ذالفقاری )

گفتم: پسر خوب، صورت مهم نیست، باطن و سیرت انسان‌ها مهم است که الحمدلله باطن تو بسیار عالی است. ادامه مطلب ...

تسویه حساب با خدا ( یادگاری از شهید عبدالله باقری )

تسویه حساب با خدا ( یادگاری از شهید عبدالله باقری )

تصویری که مشاهده می کنید برگه آخرین تسویه حساب این شهید مدافع حرم با خدای خویش است که چند ماه پیش از شهادتش خمس مال خود را پرداخت کرد. ادامه مطلب ...

شهیدی که جان رهبر معظم انقلاب را نجات داد ( از خاطرات شهید حمید تقوی )

شهیدی که جان رهبر معظم انقلاب را نجات داد ( از خاطرات شهید حمید تقوی )

​همسر شهید تقوی فر اظهار داشت: تلویزیون، صبحت های حضرت آقا را پخش می‌کرد که ایشان در حال ذکر خاطره‌ای بودند. آقا فرمودند.. ادامه مطلب ...

من زشت‌ام اگه شهید بشم هیچ‌کس برام کاری نمی‌کنه ( از خاطرات شهید ذالفقاری )

من زشت‌ام اگه شهید بشم هیچ‌کس برام کاری نمی‌کنه ( از خاطرات شهید ذالفقاری )

می‌گفت «من زشت‌ام! اگه شهید بشم هیچ‌کس برام کاری نمی‌کنه! تو یه پوستر برام بزن معروف بشم» و خندید…  ادامه مطلب ...

از کوثر هم گذشتم ( از خاطرات شهید بیضایی )

از کوثر هم گذشتم ( از خاطرات شهید بیضایی )

از محبت پدر به فرزند مگر حس قوی تری هم هست سری آخری که داشت میرفت گفت ....  ادامه مطلب ...

آخرین نامه شهید بیضایی به همسرش

آخرین نامه شهید بیضایی به همسرش

مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآئیم، شرمنده و خجل باید به حضور خدوند و نبی‌اش و ولی‌اش برسیم چرا که مقصریم.   ادامه مطلب ...

حرم مطهر ( از خاطرات شهید بیضایی )

حرم مطهر ( از خاطرات شهید بیضایی )

رسیدیم خیابون جلوی حرم که دو سال احدالناسی جرات رد شدن ازش رو نداشت و ‫تک تیراندازها حسابش رو می رسیدند و حالا ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد