اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
یک روز تعدادی نوار قرآن با خودش آورد. بعد دیدم روزی چند ساعت در اتاق به بچهها قرآن آموزش میدهد. با خودم میگفتم: "بچهها حوصلهشان سر نمیرود؟"
یک روز به اتاقشان سرزدم. دیدم، دارد با صوت زیبایی برای بچهها قرآن میخواند.
اول به عربی میخواند و بعد مثل یک قصه با زبان ساده برای آنها داستان آن آیه را تعریف میکرد. بچهها هم دستها را میگذاشتند زیر چانه و با ذوق و شوق گوش میدادند.