ببخشید کم بود؟ ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
یکی از جملاتی که او را ناراحت می کرد این بود که در مهمانی موقع جمع کردن سفره صاحب خانه بگوید ببخشید کم بود.
این جمله را که می شنید خیلی ناراحت می شد من هم چون می دانستم هیچ وقت این حرف را نمی زدم.
می گفت این همه نعمت خدا سر سفره است چرا می‌گویید ببخشید؟
این جمله را که می شنید خیلی ناراحت می شد من هم چون می دانستم هیچ وقت این حرف را نمی زدم.
می گفت این همه نعمت خدا سر سفره است چرا می‌گویید ببخشید؟
موضوعات
منابع
مطالب دیگر از این اشخاص
- اولین دیدار ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- ماندن در این چاردیواری برایم لذت داشت ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- گفت پیش خدا مسئولیتی بابت نام دخترمان قبول نمیکنم ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- امید به زندگی ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- انار دون شده ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- دوست داشتم بچهها بدانند رییس خانه کیست؟ ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- حین بحثمان زودپز منفجر شد ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- مهر اضافه ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- پیام های عاشقانه ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- ببخشید کم بود؟ ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- مادرش میگفت: خجالت بکش! ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- حلقه ازدواج ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- نهال ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- حق همیشه درسته ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- اول ببین جنبه داری یا نه؟ ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- صاحب خانهام نیست ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
- زبان گول زدن من را بلد بود ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )
پیام کاربران
ارسال
شبکه های اجتماعی
عضویت در کانال تلگرامی ابر و باد
لوگوی سایت ابر و باد
