اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
یک سال که از زندگی مان گذشت محمد متین به دنیا آمد. نامش را با آقا مهدی با هم انتخاب کردیم. دوست داشتم وقتی بزرگ میشود مانند نامش متین و با وقار باشد. بعد از او نهال دخترم به دنیا آمد.
وقتی فهمیدیم فرزند دوممان دختر است خیلی خوشحال شدیم چون پسر که داشتیم و هر دو دختر دلمان میخواست. خب آدم دلش هم دختر میخواد هم پسر. نام نهال پیشنهاد من بود اما آقا مهدی مخالف بود و میگفت باید نام مذهبی برایش انتخاب کنیم اما من این اسم را دوست داشتم به خاطر ظرافتی که در این نام حس میکردم. یکی دیگر از دلایلی که مخالفت میکردم این بود که می دیدم اسمهای مذهبی خوب بیان نمیشود. مثلا برخی نام دخترشان را میگذارند نازنین فاطمه اما نازی یا نازنین صدایش میکنند.
با اینکه از من اصرار بود و از مهدی انکار اما تصمیم گرفت اسمی که به دل من است روی دخترمان باشد.
موقعی هم که شناسنامه را آورد همه فکر میکردیم باز کنیم نامی که خودش دوست داشته ثبت کرده اما وقتی باز کردم دیدم نهال است.
شناسنامه را که داد گفت: اما بدان من پیش خدا مسئولیتی بابت این نام قبول نمیکنم. این را هم گفت که با ثبت احوال صحبت کرده تا اگر من نظرم عوض شد اسم را تغییر دهیم.