شهید محمود رضا بیضایی قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره کوثر.. ادامه مطلب ...
خدایا از تو یاری میخواهم مرا توان دهی که در راه رضای تو قدم بردارم و هدفی جُز رضایتت نداشته باشم.. ادامه مطلب ...
چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم،خواهران مهربانم دوستتان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت را بروید و نمازتان فراموش نشود. ادامه مطلب ...
آزمون ورودی دوره های کارشناسی ارشد ناپیوسته سال 1395 برای پذیرش دانشجو در 143 کد رشته امتحانی و در 6 گروه آموزشی برگزار شد.. ادامه مطلب ...
سرش پائین بود و کار خودش را می کرد تو همه چی خبره بود یادمه روزی چای ریخت که بخوریم به شوخی گفتم چای شهادته دیگه؟ ادامه مطلب ...
وقتی به مقام راس الحسین(ع) رسیدیم،نزدیکتر آمد و به من گفت:«خانم، وقتی در خیابان ها قدم می زنید آهسته صحبت کنید، چون تکفیری ها برای سر زنان ایرانی جایزه گذاشته اند ادامه مطلب ...
یک روز زنگ زد گفت: با تعدادی دوستان بسیجی و با صفا که مشتاق شهادت هستند در یک جلسه خودمانی که چله زیارت عاشورا است به نیت شهادت گرفتهایم. ادامه مطلب ...
شهادتش به نذری که دو سال پیش با رفقایش کردند برمیگردد؛ یک هیئت، زیارت عاشورا برپا کردند و فقط از اهل بیت (علیهم السلام) شهادت را طلب میکرد. ادامه مطلب ...
خانم ها که رفتند، رفتم جلو گفتم: تو انقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا فکر نکنن تو خشک ومتعصبی و اثر حرفات کم شه.. ادامه مطلب ...
سر کلاس جواب معلمش را نمی داد.می گفت: «تا حجاب نداشته باشی ما صحبتی با هم نداریم» ادامه مطلب ...
وضعیت حجاب زنان سوریه ناراحتش کرده بود.نمیتوانست ببیند یک کشور اسلامی به چنین روزی افتاده باشد.
ادامه مطلب ...
خانم معلم آمد سراغش .دستش را انداخت زیر چانه اش که « سرت را بالا بگیر ببینم» چشم هایش را بست . سرش را بالا آورد.. ادامه مطلب ...
بیلبخند نمیدیدیش.به دیگران هم میگفت «از صبح كه بیدار میشین، به همه لبخند بزنین.
ادامه مطلب ...
یکی از دوستان نقل میکرد که شرط ازدواج مصطفی با همسرش این بوده که اگر یک روز ازدواج کردیم و من خواستم... ادامه مطلب ...
از ارومیه می آمدیم سمت مهاباد، یک هو گفت بزن بغل.گفتم: چی شده؟
ادامه مطلب ...
محمدعلی وصیت کرده بود: "وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند". به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند.. ادامه مطلب ...
به محض تمام شدن نماز، شکیل اونیل را سوار ماشین کنند و سریع برگردانند تا به مسابقه برسد. هر طوری بود محمودرضا آنروز.. ادامه مطلب ...
بعد از شنیدن خبر شهادت محمد، نماز شکر خواندم.
جان من و همسر و فرزندانم فدای یک لحظه ظهر عاشورای حضرت زینب (س)
ادامه مطلب ...
باباجون! همه میدانند مفقودالجسد شدهای، اما مامان صبور و قهرمانم تو گوشم همش میگه "یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور" و امیدوارم .. ادامه مطلب ...
شهادت لیاقت می خواهد سید از کوچکی دوست داست مثل داداشش شهید بشه..
ادامه مطلب ...