اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
آمده بود مرخصی.
داشتیم درباره منطقه حرف میزدیم.
لابه لای صحبت گفتم :کاش میشد من هم به همراهت به جبهه بیایم!
حرف دلم را زده بودم.
لبخندی زد و پاسخی داد که قانعم کرد.
گفت:هیچ می دانی سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده تر است؟!
همین که حجابت را رعایت کنی مبارزه ات را انجام داده ای