اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
در مزار شهدا دیدمش از آن دوست هایی بود که هروقت رشت میآمد حتما یک شام در منزل ما مهمان بود
و یا اگر من قم می رفتم حتما منزلشان میرفتم آن روز هم دعوتش کردم
اما گفت آمدهام به مادرم سر بزنم و بروم، گفت که ماموریتی در پیش دارم اگر همدیگر را ندیدیم حلالم کن برادر،
گفتم این چه حرفی است اما آن حلالیت طلبی خیلی جدی بود بعد رفت کنار قبور مطهر شهدا
می دیدم گردنش را کج کرده و با نگاه معصومانه ای به قبور شهدا خیره شده است......