اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
بچه که به دنیا آمد،پدرم خبرش را تلفنی به او داد.اول نگفته بود که بچه دختر است.
فکر کرده بود ناراحت می شود.وقتی گفته بود،او همان جا پای تلفن سجده شکر کرده بود.
برای دیدن من و بچه آمد قزوین .از خوشحالی این که بچه دار شده از همان دم در بیمارستان به پرستار ها و خدمتکارها پول داده بود
یک سبد خیلی بزرگ گل گلایل و یک گردنبند قیمتی هم برای من آورد