شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

آزمون الهی ( خاطره ای از شهید محمود کاوه )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
آزمون الهی ( خاطره ای از شهید محمود کاوه )
از سر شب حالتي داشت كه احساس مي كردم مي خواهد چيزي به من بگويد،
بالاخره سر صحبت را باز كرد و گفت: بابا! خبرداري كه ضد انقلاب تو كردستان خيلي شلوغ كرده؟ اگه بخوام برم اون جا، شما اجازه مي دي؟
گفتم: بله. اجازه مي دم، چرا كه نه، فرمان امامه همه بايد بريم دفاع كنيم.
پرسيد: مي دونين اون جا چه وضعيتي داره؟ جنگ، جنگ نامرديه؛ احتمال برگشت خيلي ضعيفه.
با خنده گفتم: مي دونم، براي اين كه خيالش را راحت كنم، ادامه دادم: از همان روز اولي كه به دنيا آمدي، با خدا عهد كردم كه تو را وقف راه دين و حق كنم. اصلا آرزوي من اين بود كه تو توي اين راه باشي؛ برو به امان خدا پسرم.

گل از گلش شگفت. خنديد و صورتم را بوسيد.

بعدها به يكي از خواهرانش گفته بود: آن شب آقاجان، امتحان اللهي اش را خوب پس داد.

پدر شهید محمود کاوه

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد