شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب ایثارگران ( شهدا - مفقود الاثرها - اسرا )

سخت کوش ( از خاطرات شهید محمودرضا بیضایی )

سخت کوش ( از خاطرات شهید محمودرضا بیضایی )

گفت چهار روز است خانه نرفته‌ام. گفتم بیابان بودی؟ گفت آره! گفتم چرا خانه نمیروی؟ گفت چند تا از بچه ها آمده‌اند آموزش، خیلی مستضعفند؛ یکیشان.. ادامه مطلب ...

شهدای گمنام ( از خاطرات شهید مصطفی  صدرزاده )

شهدای گمنام ( از خاطرات شهید مصطفی صدرزاده )

برای اینکه به سوریه برود به مزار شهدای اندیشه رفت و شهدای گمنام را قسم داد که راه.. ادامه مطلب ...

حفظ قرآن ( از خاطرات شهید سید مصطفی صدرزاده )

حفظ قرآن ( از خاطرات شهید سید مصطفی صدرزاده )

از سوریه زنگ می زد و تاکید می‌کرد که فاطمه قرآن حفظ کند که الان فاطمه حافظ 4 جزء قرآن است.مصطفی با خود قرار گذاشته بود که هر زمانی که از یاد شهدا غافل شد.. ادامه مطلب ...

مصداق ایمان ( از خاطرات شهید حمیدرضا اسدالهی )

مصداق ایمان ( از خاطرات شهید حمیدرضا اسدالهی )

اﯾﻦﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﺼﺪاق اﯾﻤﺎن ﺑﻮد ﻣﻦﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ را ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﻢ را در ﺣﻤﯿﺪ آﻗﺎدﯾﺪم.. ادامه مطلب ...

نماز اول وقت ( از خاطرات شهید علیرضا بریری )

نماز اول وقت ( از خاطرات شهید علیرضا بریری )

همه تلاش خودش رو میکرد تااینکه درهرموقعیتی هست خودشو به نماز اول وقت برسونه وعلی الخصوص براے.. ادامه مطلب ...

دعا برای شهادت ( از خاطرات شهید صادق عدالت اکبری )

دعا برای شهادت ( از خاطرات شهید صادق عدالت اکبری )

دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید صـــــادق جنگی را دیدم .
 در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این دعا مصمم شدم ادامه مطلب ...

معجزه اذان ( از خاطرات شهید ابراهیم هادی )

معجزه اذان ( از خاطرات شهید ابراهیم هادی )

با تعجب ديديم كه صدای تيراندازی عراقی‌ها قطع شده! ولی همان موقع يک گلوله شليک شد و به ابراهيم اصابت كرد ما هم آورديمش عقب! امدادگر زخم گردن ابراهيم را بست ناگهان متوجه شدیم.. ادامه مطلب ...

دعا کنید من شهید شوم ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

دعا کنید من شهید شوم ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

آقا مرتضی ‌گفت؛ من همانجا چشمم پر اشک شد، رفتم پشت چادرها و شروع کردم به گریه که این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما سبقت گرفته.. ادامه مطلب ...

دفاع از ولایت ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

دفاع از ولایت ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

بعد رسول بلند می‌شود و به اعتراض می‌گوید آقا اینها اسراف نیست! حرام هم نیست! بلکه حسنه است و ثواب هم دارد! ما تازه با بچه‌ها داریم پول جمع می‌کنیم که به‌خاطر ورود رهبری در مدرسه.. ادامه مطلب ...

خمسش را کنار گذاشت ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

خمسش را کنار گذاشت ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

در استفاده از اموال بیت المال بشدت مراقبت داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود. روزی که جنازه‌اش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند، دوستان جوانش دور جنازه جمع شده بودند، گریه می‌کردند و می‌گفتند.. ادامه مطلب ...

روز شماری برای محرم ( از خاطرات شهید امیر سیاوشی )

روز شماری برای محرم ( از خاطرات شهید امیر سیاوشی )

 ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد. معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد. میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع).. ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید عبدالله باقری

وصیت نامه شهید عبدالله باقری

برایم شب هفت و چهلم نگیرید و هزینه اش را به فقرا بدهید. پیراهنی که با آن برای امام حسین ( علیه السلام ) عزاداری کرده ام را.. ادامه مطلب ...

صله مداحی ( از خاطرات شهید حجت الله اسدی )

صله مداحی ( از خاطرات شهید حجت الله اسدی )

بابت مداحی هیچ صله‌ایی دریافت نمی‌کرد ومی‌گفت صله من روباید آقا بدهد،روز شهادت حضرت زهرا س... ادامه مطلب ...

شهادت چیست؟

شهادت چیست؟

متأسفانه اغلب متفكران علوم انساني در دوران معاصر، مخصوصاً در مغرب زمين، آن چنان كه اهميت اين پديده الهي اقتضا مي كند، آن را مورد توجه قرار نداده اند!اهميت پديده شهادت در درجه اي است كه اگر در تاريخ بشري جز يك فرد شهيد وجود نداشت، براي اثبات آهنگِ عاليِ عالم هستي كه بيان كننده هدف اعلاي حيات است كافي بود، چه رسد به اين كه... ادامه مطلب ...

برادر رشیدم، سید جواد (دست نوشته خواهر شهید مدافع حرم)

برادر رشیدم، سید جواد (دست نوشته خواهر شهید مدافع حرم)

فکر می‌کردیم‌ امسال ‌محرم ‌کنار ما نیستی، ولی ‌بر عکس ‌همه ‌جا در همه ‌حسینیه‌ها، پیشاپیش‌ همه دسته ‌رویها، حتی ‌روز عاشورا کنار سید محمد ‌که همه ‌توانش ‌رو برای‌ اجرای ‌نقش‌ ‌... ادامه مطلب ...

وقتی شهید شدم مرا آنجا دفن کنید ( از خاطرات شهید محمدرضا دهقان )

وقتی شهید شدم مرا آنجا دفن کنید ( از خاطرات شهید محمدرضا دهقان )

 من که باورم نمی‌شد، حرفش را جدی نگرفتم. نمی‌دانستم که آن لحظه شنونده وصیت پسرم هستم و روزی شاهد تدفین او در آن حیاط می‌شوم ادامه مطلب ...

عزم جهاد ( از خاطرات شهید مصطفی رشید پور )

عزم جهاد ( از خاطرات شهید مصطفی رشید پور )

از آن زمانی که جنگ سوریه و خط فکری داعش شکل گرفت آقا مصطفی دیگر آرام و قرار نداشت. خیلی واضح آشفتگی روحیه و احساسات انسان دوستانه و ظلم‌ستیزی را در وجودش می‌دیدم. ادامه مطلب ...

فرمانده اطلاعات ( از خاطرات شهید مصطفی رشید پور )

فرمانده اطلاعات ( از خاطرات شهید مصطفی رشید پور )

پدرم بعد از بازگشت از عراق مصرانه از دوستانش می‌خواهد که همراه آنها به سوریه اعزام شود. خلاصه به هر شکل و سختی بود پدربه سوریه اعزام شد. بعد از سه، چهار روز.. ادامه مطلب ...

سقف بالا سر ( از خاطرات شهید سید سجاد حسینی )

سقف بالا سر ( از خاطرات شهید سید سجاد حسینی )

بعد از یازده سال تازه وارد منزل جدیدمان شدیم. و هنوز وسایل منزلمان را سرجایشان قرار نداده بودم ادامه مطلب ...

تولد فرزند ( از خاطرات شهید حسین رضایی )

تولد فرزند ( از خاطرات شهید حسین رضایی )

موضوع راباتعدادي ازهمرزمانش كه ازاقوام بودنددرميان گذاشته وعنوان مي كندكه احوالي ازخانواده اش درروستا بپرسند وعنوان مي كندكه .. ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد