اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
میگفت در دوره آموزشی بسیج، یک شب رسول، من را کنار کشید. حالا آن موقع سیزده ساله بود. گفت آقا مرتضی شما آدم خوبی هستید و من به شما اعتماد دارم.
یک چیزی میخواهم بگویم، فقط از شما میخواهم که به هیچ کس نگویید. تاکید کرد که به پدرم نگویید، به مادرم نگویید، به برادرم روح الله نگویید.
من اول فکر میکردم یک کار خطایی کرده یا تقصیری از او سر زده. گفتم خوب بگو. گفت آقا مرتضی شما آدم پاک و مومنی هستید، دعایتان هم مستجاب میشود.
دعا کنید ما شهید بشویم!
آقا مرتضی گفت؛ من همانجا چشمم پر اشک شد، رفتم پشت چادرها و شروع کردم به گریه که این بچه در این سن و سال چقدر از امثال ما سبقت گرفته!
راوی :دوست شهید
التماس دعا...
حالا نوبت شماست مارا دعا کنید...
بصیرت، عاقبت بخیری، مفید بودن برای جامعه و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو برای همه و ما ... از خدا بخواهید...
ممنونتون ووو التماس دعا....
خداحافظ
پاسخ