این آخرین دست نوشته حاج قاسم سلیمانی است ساعاتی قبل از شهادت است. دکتر مسعود اسداللهی از نزدیکان حاج قاسم ماجرای نوشته شدن... ادامه مطلب ...
«همسرم من جای قبرم را در مزار شهدای کرمان مشخص کرده ام. محمود میداند. قبر من ساده باشد مثل دوستان شهیدم. بر آن کلمه سرباز قاسم سلیمانی بنویسید نه عبارتهای عنوان دار». ادامه مطلب ...
شهید طهرانی مقدم می گفت: اگر روزی نگذارند کارم را در موشکی ادامه دهم، حتماً خدمت حاج قاسم میروم و سرباز ژنرال قاسم میشوم. ادامه مطلب ...
شهید طهرانی مقدم می گفت: اگر روزی نگذارند کارم را در موشکی ادامه دهم، حتماً خدمت حاج قاسم میروم و سرباز ژنرال قاسم میشوم. ادامه مطلب ...
به یاد دارم در جلسهی معارفه، اولین جملهای که گفت، این بود: "از ابتدا که وارد جنگ شدم دو ابزار مهم درکولهپشتیام بود: ... ادامه مطلب ...
حاج قاسم با ما تماس گرفت و گفت: فلانی اگر خسته نمیشوی، میخواهم روضهای برای ما بخوانی. ادامه مطلب ...
حضرت آقا عبای نماز شب خود را دادند تا حاج قاسم را با آن دفن کنند. ادامه مطلب ...
هادی زیر بار حرف زور نمیرفت.
در محلهمان هم هرکسی میخواست قلدر بازی دربیاورد و برای ناموس مردم مزاحمت ایجاد کند ..
ادامه مطلب ...
دلم برای بابا خیلی تنگشده. اما خوشحالم که جاش خوبه ادامه مطلب ...
وحید خیلی فرزند خوبی بود. او نمونه کامل فرزند صالح بود که خدا نصیبمان کرد ادامه مطلب ...
شهید پورجعفری دستیار ویژه و محرم ترین فرد به قدرتمندترن فرمانده نظامی منطقه یعنی سردار سلیمانی بود ادامه مطلب ...
از شهدای همراه سردار سلیمانی شهید شهرود مظفرینیا است. ادامه مطلب ...
حاج قاسم سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند. معلوم است اصلاً انتظار چنین تعریفی را از رهبر انقلاب نداشته! ادامه مطلب ...
یکی از نیروهای لشکر فاطمیون روایت دسته اول و شنیدنی از روز پنجشنبه، آخرین روز و ساعات حیات سردار رشید اسلام شهید سپهبد قاسم سلیمانی را در فضای مجازی منتشر کرد . ادامه مطلب ...
برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛
رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم.
خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی..
ادامه مطلب ...
گفت این کفن من است، شهادت بدهید!
ما چه صلاحیت داریم که شهادت بدهیم!
یک کسی که عمری به قرآن خدمت کرده است، آبروی ما را حفظ کرده، امنیت ما را حفظ کرده..
ادامه مطلب ...
یک دفعه دیدم تمام بچهها روی زمین افتادند. فکر کردم حتما به گشتیهای عراقی برخوردیم. به اطراف نگاه کردم، میخواستم خودم را روی زمین بیندازم، اما دیدم خبری از دشمن نیست... ادامه مطلب ...
بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد.
گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد...
ادامه مطلب ...
جواد نکنه داری شهید میشی» گفت: «آره نزدیکه» هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم.. ادامه مطلب ...
حسین بسیار خاکی و خیلی مظلوم بود به حدی که حاضر بود حق خودش ضایع شود اما حاضر به ضایع شدن حق دیگری نبود.. ادامه مطلب ...