شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب ایثارگران ( شهدا - مفقود الاثرها - اسرا )

زندگینامه شهید محمود رضا بیضایی

زندگینامه شهید محمود رضا بیضایی

​شهید محمودرضا بیضائی در ۱۸ آذرماه سال ۱۳۶۰ در خانواده‌ای مذهبی و دارای ریشه روحانیت در تبریز متولد شد. تحصیلات ابتدائی، راهنمایی و دبیرستان را در تبریز گذراند. ادامه مطلب ...

می‌گفت: هنر شهادت ندارم( شهید محمد رضادهقان )

می‌گفت: هنر شهادت ندارم( شهید محمد رضادهقان )

وقتی می دیدم اینطوری مودبانه حرف می‌زند و افتاده حال است به شوخی می‌گفتم: چقدر مودب هستی آقا جون شهید بازی در نیار. او جواب می داد:  ادامه مطلب ...

خودم گلوله بارانش کردم ( از خاطرات شهید محمد رضا دهقان )

خودم گلوله بارانش کردم ( از خاطرات شهید محمد رضا دهقان )

به شوخی گفتم چیزی نصیب تو نمی‌شود محمد! همه تیرهایی که نثارت کردم به سینه و پهلو‌هایت خورد. وقتی که پیکرش را آوردند و نحوه شهادتش را فهمیدم نابود شدم. ادامه مطلب ...

ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان ( از خاطرات شهید دهقان )

ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان ( از خاطرات شهید دهقان )

گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت‌هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید محمد رضا دهقان

وصیت نامه شهید محمد رضا دهقان

اگر دین محمد تداوم نمی‌یابد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا در بر گیرید. ادامه مطلب ...

زندگی کن برای مهدی(عج)( وصیت شهید اسدالهی به فرزندش )

زندگی کن برای مهدی(عج)( وصیت شهید اسدالهی به فرزندش )

محمد، زندگی کن برای مهدی، درس بخوان برای مهدی، محمد، ورزش کن برای مهدی و محمد، ادامه مطلب ...

نماز در معرکه ( از خاطرات شهید اسدالهی )

نماز در معرکه ( از خاطرات شهید اسدالهی )

لحظات آخر خون بدنش داشت تمام می شد. اصلا تقلی نمی کرد، دوستی گفت حمید اذان شده نماز بخون. آرام آرام چشمهاش بسته می شد. گفت حمید .. ادامه مطلب ...

غسل شهادت ( از خاطرات شهید اسدالهی )

غسل شهادت ( از خاطرات شهید اسدالهی )

امام رضا زن و فرزندم را به تو می سپارم. نیم ساعت قبل از حرکت برای عملیات توی ماشین آماده بودیم دیدیم همه به جز حمید هستند.  ادامه مطلب ...

مصداق ایمان ( از خاطرات شهید اسدالهی )

مصداق ایمان ( از خاطرات شهید اسدالهی )

مصداق ایمان را در اخلاق می‌شود دید، نمونه‌اش خوش خلقی، احترام به من و احترامی بود که به پدر و مادرش داشت و یا در صحبت‌هایی که می‌کرد.. ادامه مطلب ...

 امین برای من زنده است ( از خاطرات شهید امین کریمی )

امین برای من زنده است ( از خاطرات شهید امین کریمی )

​زمانی که در معراج شهدا چهره آرام او را دیدم که خوابیده، او را بوسیدم. یک هفته بعد خواب امین را دیدم که گفت .. ادامه مطلب ...

امضا در آسانسور ( از خاطرات شهید امین کریمی )

امضا در آسانسور ( از خاطرات شهید امین کریمی )

با فرماندهانش که صحبت می‌کردم گفت ما راضی به رفتنش به سوریه نبودیم. بخاطر تخصصی که داشت ما را تهدید به استعفا می‌کرد. ادامه مطلب ...

خواب شهید ( از خاطرات شهید محمد رضا  دهقان امیری )

خواب شهید ( از خاطرات شهید محمد رضا دهقان امیری )

شب قبل از شهادت محمدرضا احساس کردم مهر محمدرضا از دلم جدا شده است آن موقع نیمه‌شب از خواب بیدار شدم. ادامه مطلب ...

واکنش فرزند شهید  فیروز حمیدی زاده

واکنش فرزند شهید فیروز حمیدی زاده

او را زیر نظر داشتم که وقتی تابوت پدر نزدیکش می رسد واکنشش چیست، فکر می کردم خود را روی تابوت بیندازد و زار زار گریه کند، اما ناگهان.. ادامه مطلب ...

زندگی جاودان ( از جملات قصار  شهید آوینی )

زندگی جاودان ( از جملات قصار شهید آوینی )

خداوند انسان را برای رسیدن به کمال قرب و زندگی جاودان در جنت رضوان خویش آفریده است. آن بهشت که گفته اند " بهشت اعتدال " است و این اعتدال نیز برای انسان تنها در ادامه مطلب ...

بی نیازی ( از جملات قصار شهید آوینی )

بی نیازی ( از جملات قصار شهید آوینی )

​بی نیازی در " وصل" است و وصول نیز جز با ادامه مطلب ...

انسان در برهوت ( از جملات قصار شهید آوینی )

انسان در برهوت ( از جملات قصار شهید آوینی )

انسان در برهوت میان دعوات نفس اماره و جاذبه های عمیق فطرت الهی سرگردان است و چه با آن عهد بندد و چه با این ، الا و لابد که.. ادامه مطلب ...

شوق وصل ( از جملات قصار شهید آوینی )

شوق وصل ( از جملات قصار شهید آوینی )

آدم را به این مهبط عقل فرود آورده اند تا از علم فراق درس عشق بیاموزد و شوق وصل و ...  ادامه مطلب ...

اولین دیدار ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی  )

اولین دیدار ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )

سال 85 که رفتیم عقد کنیم یک دستخطی نوشت و خواست آن را امضا کنم. داخل کاغذ نوشته بود دلم نمی‌خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند. من هم امضا کردم. ادامه مطلب ...

ماندن در این چاردیواری برایم لذت داشت ( از خاطرات شهید مهدی  قاضی خانی )

ماندن در این چاردیواری برایم لذت داشت ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )

​تا قبل از شروع زندگی مشترک دانشگاه رفته بودم، بیرون می رفتم و می خواستم تحصیلاتم را هم ادامه بدهم اما وقتی با مهدی ازدواج کردم و بچه دار هم شدیم . ادامه مطلب ...

گفت پیش خدا مسئولیتی بابت نام دخترمان قبول نمی‌کنم ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )

گفت پیش خدا مسئولیتی بابت نام دخترمان قبول نمی‌کنم ( از خاطرات شهید مهدی قاضی خانی )

شناسنامه را که داد گفت: اما بدان من پیش خدا مسئولیتی بابت این نام قبول نمی‌کنم.. ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد