شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهدا ( شهدای مدافع حرم - شهدای هسته ای - شهدای مقاومت - آتش نشانان شهید - شهدای مدافع امنیت - شهدای خدمت )

شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... ادامه مطلب ...

بعد شهادتم دلخوري نكن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

بعد شهادتم دلخوري نكن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

اگر زمان امام حسين بود و من مي خواستم بروم به سپاه امام حسين ! تو چه مي گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع).. ادامه مطلب ...

انتخاب هدف ( از خاطرات شهید حسن ترک )

انتخاب هدف ( از خاطرات شهید حسن ترک )

من یک عیب اساسی دارم و آن این که هدفم همیشه مقطعی است . این طور نمی شود ! باید جدی فکر کنم . ادامه مطلب ...

ذکر عملی ( از خاطرات شهید حسن ترک )

ذکر عملی ( از خاطرات شهید حسن ترک )

می گفتی : « این شکر است . خدا به من ماشین داده ؛ این طوری شکرش را به جا می آورم.. ادامه مطلب ...

مراقبه دقیق ( از خاطرات شهید حسن ترک )

مراقبه دقیق ( از خاطرات شهید حسن ترک )

در پایان هر روز می نشستی و اعمالت را بررسی می کردی . روی یک کاغذ می نوشتی تا یادت نرود..


  ادامه مطلب ...

 للمتقين اماما ( از خاطرات شهید مصطفی چمران )

للمتقين اماما ( از خاطرات شهید مصطفی چمران )

چون بعضی از دانشجویان خجالت می‌کشیدند که در دانشگاه نماز بخوانند ،با اینکه او از ریا نفرت داشت..



  ادامه مطلب ...

یک جلد قرآن ( از خاطرات شهید جهان آرا )

یک جلد قرآن ( از خاطرات شهید جهان آرا )

توی صفحه ی اول نوشت " امیدم در این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر..

  ادامه مطلب ...

مسئولیت ( از خاطرات شهید عبدالحمید دیالمه )

مسئولیت ( از خاطرات شهید عبدالحمید دیالمه )

پس از اعلام آراء و نتایج انتخابات از مشهد و رأی بالای ایشان ، به محض دیدار در اولین برخورد ، بی اختیار..

  ادامه مطلب ...

 رعايت حق الناس حتي در صف سلف ( از خاطرات شهید دیالمه )

رعايت حق الناس حتي در صف سلف ( از خاطرات شهید دیالمه )

گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم.. ادامه مطلب ...

معیارهای اسلام ( از خاطرات شهید دیالمه )

معیارهای اسلام ( از خاطرات شهید دیالمه )

مرتّب خود را زیر ذرّه‌بین معیارهای اسلام قرار د‌هید و د‌ر كارها و د‌ید‌گاه‌هایتان د‌قّت د‌اشته باشید. سر سوزنی انحراف.. ادامه مطلب ...

یک دور تسبیح « مرگ بر آمریکا »( از خاطرات شهید مهدی باکری )

یک دور تسبیح « مرگ بر آمریکا »( از خاطرات شهید مهدی باکری )

توی راه تا برسیم به هلی کوپترها آقا مهدی یک دور تسبیح « مرگ بر آمریکا » گفت. گفت : آقاي مشکيني گفته ثواب گفتن.. ادامه مطلب ...

اسلام دروغین ( از خاطرات شهید بهشتی )

اسلام دروغین ( از خاطرات شهید بهشتی )

بهشتی بدون تعلل گفته بود «با دروغ می‌خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می‌کند، نه با دروغ..
  ادامه مطلب ...

مسلمان ( از خاطرات شهید بهشتی )

مسلمان ( از خاطرات شهید بهشتی )

همه نشسته بودند پای تلویزیون. رئیس جمهور داشت سخنرانی می‌کرد. بد می‌گفت از بهشتی. هر چه دوست داشت گفت. یکی پای تلویزیون متلکی به بنی صدر پراند. بهشتی عصبانی شد.. ادامه مطلب ...

مسئله فلسطین ( از خاطرات شهید بهشتی )

مسئله فلسطین ( از خاطرات شهید بهشتی )

همه را قانع کرده بود که مسئله فلسطین، مسئله اسلام است. همه از مخارجشان می‌زدند به فلسطین کمک می‌کردند. انجمن اسلامی اروپا و آمریکا شده بود پایگاه کمک به فلسطین. ادامه مطلب ...

بخاری ایرانی ( از خاطرات شهید بهشتی )

بخاری ایرانی ( از خاطرات شهید بهشتی )

اينها كه مي گوييد درست ولي من مقيد هستم از بخاري ايراني استفاده كنم و با همه اشكالاتي كه دارد اين بخاري را براي استفاده بر بخاري خارجي ترحيح مي دهم.. ادامه مطلب ...

چراغ قرمز ( از خاطرات شهید بهشتی )

چراغ قرمز ( از خاطرات شهید بهشتی )

نیمه شب بود، تاریک بود، پلیس نبود، زمان طاغوت هم بود ، چراغ قرمز اول را رد کرده بود. چراغ قرمز دوم بهشتی گفته بود.. ادامه مطلب ...

خدا کارش را خوب بلد است ( از خاطرات شهید بهشتی )

خدا کارش را خوب بلد است ( از خاطرات شهید بهشتی )

بهش می‌گفتند انحصارطلب، دیکتاتور، مرفه، پولدار. دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمی‌دهی؟ تا کی سکوت؟ می‌گفت مگر نشنیده‌اید قرآن می‌گوید.. ادامه مطلب ...

سپرامام ( از خاطرات شهید بهشتی )

سپرامام ( از خاطرات شهید بهشتی )

جلوی دادگستری شعار می‌دادند «مرگ بر بهشتی». بهشتی هم می‌شنید. یکی ازش پرسید «چرا امام ساکت است؟ ادامه مطلب ...

گردش ( از خاطرات شهید بهشتی )

گردش ( از خاطرات شهید بهشتی )

بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش. اخم باهنر رو که دید گفت:.. ادامه مطلب ...

من توده ایم ( از خاطرات شهید بهشتی )

من توده ایم ( از خاطرات شهید بهشتی )

مترجم ترجمه کرد؛ «هیأت کوبایی می‌خواهند با شما عکس یادگاری بگیرند». همه ایستاده بودند تو کادر جز مترجم! پرسید مگه شما نمی‌آیی؟ ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد