شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهدا ( شهدای مدافع حرم - شهدای هسته ای - شهدای مقاومت - آتش نشانان شهید - شهدای مدافع امنیت - شهدای خدمت )

عبای سوخته ( از خاطرات شهید بهشتی )

عبای سوخته ( از خاطرات شهید بهشتی )

قبل از شهادت از دیدار امام برمی‌گشت. رفته بود توی فکر. امام خواب دیده بود عبایش سوخته، به بهشتی گفته بود.. ادامه مطلب ...

طلاقش میدم ( از خاطرات شهید برونسی )

طلاقش میدم ( از خاطرات شهید برونسی )

همه وجودم انگار زیر و رو شده به خودم آمده بودم . حالا دیگه از خجالت سرم را بلند نمی کردم.بعد از آن هروقت می رفت جبهه و هروقت می آمد کاملا رضایت داشتم ادامه مطلب ...

اسم دختر ( از خاطرات شهید سعید جان بزرگی )

اسم دختر ( از خاطرات شهید سعید جان بزرگی )

خدا یک دختر به سعید داد، از او پرسیدم: اسمش را چی گذاشتی؟خیلی جدی گفت: « اسم دختر را چی می ذارن؟» ادامه مطلب ...

کمونیست گریه انداز ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

کمونیست گریه انداز ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

تا رسيد به اين جمله «خدايا اگر در قيامت بين من و دوستانت جدايي اندازي و بين من و دشمنانت جمع كني، چه خواهد شد» نتوانست خودش را نگه دارد.. ادامه مطلب ...

ماشین سپاه ( از خاطرات شهید میثمی )

ماشین سپاه ( از خاطرات شهید میثمی )

 ميثمي شهيد شد.مي‌خواستم خانواده‌اش را ببرم معراج. سوار ماشين سپاه كردمشان. هر كاري كردم، راه نيفتاد. خراب شده بود. حس كردم.. ادامه مطلب ...

با همان پنج وات سیمت را وصل کن ( از خاطرات شهید بابایی )

با همان پنج وات سیمت را وصل کن ( از خاطرات شهید بابایی )

قلبت وسط دريا باشد. ببين موج‌هايي مثل بني‌صدر و كارهاي آنها را! آنها مثل موج‌هايي هستند كه وقتي به صخره‌ها بخورند، كف مي‌شوند. قلبت وسط دريا باشد كه با هيچ چيزي نلرزد ادامه مطلب ...

 شهیدی که به دیدار ولی فقیه نرفت! ( از خاطرات شهید ابراهیم هادی )

شهیدی که به دیدار ولی فقیه نرفت! ( از خاطرات شهید ابراهیم هادی )

مکثی کرد و گفت: ما رهبر را برای دیدن و مشاهده کردن نمی خواهیم. ما رهبر را می خواهیم برای .. ادامه مطلب ...

بوی عطر ( از خاطرات شهید بابایی )

بوی عطر ( از خاطرات شهید بابایی )

یك بار عباس خیلی بو می‌داد. از او سؤال كردم: چرا همه تیمسارها بوی عطر می‌دهند، ولی تو... ادامه مطلب ...

دیوارهای توالت ( از خاطرات شهید سیدعلی حسینی )

دیوارهای توالت ( از خاطرات شهید سیدعلی حسینی )

على یك بیل برداشت. برف‏ها را كنار زد. افتاد به جان خاك‏هاى سفت و یخ‏زده. رفتیم جلو، با یك دنیا شرمندگى و خجالت. خواستیم بیل را از دستش بگیریم، نگذاشت. گفت.. ادامه مطلب ...

مبارزه بانفس ( از خاطرات شهید آبشناسان )

مبارزه بانفس ( از خاطرات شهید آبشناسان )

گیتی گفت:جدی؟ شوهر من آنقدر دخترمو دوست داره كه اگه اون هر وقت روز بگه كه من كنتاكی می خوام می گه.. ادامه مطلب ...

مجلس عروسی که حضرت زهرا(س)در آن حضور یافت ( از خاطرات شهید ردانی پور )

مجلس عروسی که حضرت زهرا(س)در آن حضور یافت ( از خاطرات شهید ردانی پور )

یک کارت برای امام زمان (ارواحنا فراه ) مسجد جمکران یک کارت هم به نیّت حضرت زهرا (س) انداخته بود توی ضریح حضرت معصومه قبل از عروسی بی بی.. ادامه مطلب ...

شهادت نامه ای که حضرت زهرا(س)آن را امضاء کرد ( از خاطرات شهید احمد کریمی )

شهادت نامه ای که حضرت زهرا(س)آن را امضاء کرد ( از خاطرات شهید احمد کریمی )

توی اون اوضاع و احوال که همه تو تب و تاب عملیّات بودند سراغ مدّاح رو گرفت . راضیش کرده بود تا براش روضه بخونه ، روضه حضرت زهرا (س) ، مدّاح میخوند و حاجی گریه میکرد.. ادامه مطلب ...

لیاقت شهادت ( از خاطرات شهید علی یعقوبی )

لیاقت شهادت ( از خاطرات شهید علی یعقوبی )

از پادگان بهم زنگ زد گفت: دارم میرم خیلی اصرار کردم داداش نرو بمون همین قدر هم که رفتی خدا قبول کنه کافیه.. ادامه مطلب ...

علاقه به چفیه ( از خاطرات شهید تمام زاده )

علاقه به چفیه ( از خاطرات شهید تمام زاده )

دیدم حاجی یه چفیه رو گردنشه،گفتم حاجی کجا بودی؟چفیه انداختی؟با همون لبخند همیشگی که معصومیت چهره شو بیشتر میکرد گفتش:
  ادامه مطلب ...

دعا کن من شهید شوم ( از خاطرات شهید عبدالصالح زارع )

دعا کن من شهید شوم ( از خاطرات شهید عبدالصالح زارع )

در همین اثنا، خواهر آقاصالح جلو آمد و یک دستمال کاغذی تاشده به من داد و گفت این را داداش فرستاد. دستمال را باز کردم، روی دستمال برایم دعایش را نوشته بود.. ادامه مطلب ...

چشمانی که دنیا رو دید و دل برید ( از خاطرات شهید بیضایی )

چشمانی که دنیا رو دید و دل برید ( از خاطرات شهید بیضایی )

شهید محمود رضا بیضایی قبل از ازدواجش همیشه دوست داشت که در آینده دختری داشته باشه و اسمشو بذاره کوثر.. ادامه مطلب ...

شهید غایب ( شهید محمد  ابراهیم توفیقیان )

شهید غایب ( شهید محمد ابراهیم توفیقیان )

آزمون ورودی دوره های کارشناسی ارشد ناپیوسته سال 1395 برای پذیرش دانشجو در 143 کد رشته امتحانی و در 6 گروه آموزشی برگزار شد.. ادامه مطلب ...

چای شهادت ( از خاطرات شهید امین کریمی )

چای شهادت ( از خاطرات شهید امین کریمی )

سرش پائین بود و کار خودش را می کرد تو همه چی خبره بود یادمه روزی چای ریخت که بخوریم به شوخی گفتم چای شهادته دیگه؟ ادامه مطلب ...

چادر عربی ( از خاطرات شهید اسماعیل حیدری )

چادر عربی ( از خاطرات شهید اسماعیل حیدری )

وقتی به مقام راس الحسین(ع) رسیدیم،نزدیکتر آمد و به من گفت:«خانم، وقتی در خیابان ها قدم می زنید آهسته صحبت کنید، چون تکفیری ها برای سر زنان ایرانی جایزه گذاشته اند ادامه مطلب ...

چله نشینی ( از خاطرات شهید قدیر سرلک )

چله نشینی ( از خاطرات شهید قدیر سرلک )

یک روز زنگ زد گفت: با تعدادی دوستان بسیجی و با صفا که مشتاق شهادت هستند در یک جلسه خودمانی که چله زیارت عاشورا است به نیت شهادت گرفته‌ایم. ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد