اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
دو دست لباس داشت که همیشه هم تمیز بودند.
یک روز وصله لباسش را دیدم،
گفتم: «حاجآقا حداقل وصله پینههای شلوارت را بپوشون ناسلامتی نماینده مجلس هستی، اینطوری آبروی مملکت میره.»
با تعجب نگاهی به وصله شلوارش انداخت و گفت: «آقاجون آبروی مملکت به شلوار من ربطی داره؟»