شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

اگر دو دست هم نداشتم ... ( ازخاطرات شهید علی ماهانی )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
اگر دو دست هم نداشتم ... ( ازخاطرات شهید علی ماهانی )
رختها رو گذاشتم تا وقتی از بیرون اومدم بشورم.

وقتی برگشتم دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته 

و رختها هم روی طناب پهن شده.

رفتم پیشش و بهش گفتم: الهی بمیرم مادر، تو با یک دست چطوری این همه لباس رو شستی؟

گفت: مادر جون اگه دو دست هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد من خونه باشم و تو زحمت بکشی.

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد