اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
هر چقدر به بچه ها می گفت « کم توقع باشید» خودش چندبرابر رعایت می کرد. مادرش می گوید:
علی آبگوشت نمی خورد. یک بار که از مدرسه آمد، من توی حیاط بودم. آبگوشت گذاشته بودم و داشتم لباس می شستم.
آمد و گفت: عزیز، گشنمه. ناهار چی داریم؟ گفتم، آبگوشت علی جان؛ ببخشید کار داشتم،
وقت نکردم چیز دیگه ای درست کنم. بچه ام هیچی نگفت. می دونستم آبگوشت دوست نداره.
سرش را پایین انداخت و رفت توی آشپزخانه. دنبالش رفتم.
دیدم کتری را پر کرد و گذاشت روی چراغ و چایی دم کرد. بعدشم چایی رو شیرین کرد، با نون خورد و رفت خوابید.