شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

جسارت احمد ( از خاطرات شهید احمد کشوری )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
جسارت احمد ( از خاطرات شهید احمد کشوری )
سرهنگ باباجانى خاطره اى را از دوران تحصيل احمد در خارج از كشور تعريف مى كرد و مى گفت:

در حال تمرين پرواز توى بالگرد نشسته بوديم. احمد سكاندار بود.

استاد آمريكايى نگاهى به او كرد و گفت: اگر الآن بخواهم تو را پرت كنم بيرون چطور مى خواهى از خودت دفاع كنى.

احمد به قدرى از نيروهاى بيگانه و خلق و خوى ضداسلامى آنان بدش مى آمد كه نگاهى به استاد كرد.

وقتى لبخند شيطنت آميز و تحقيركننده استاد را ديد. يقه او را گرفت و گفت: من بايد تو را از اين بالا پرت كنم پايين. با استاد گلاويز شد.

سرهنگ مى گفت: استاد به زبان انگليسى شروع به التماس كرد. صورتش سرخ شده بود.

ما از احمد خواستيم كه يقه او را رها كند و مواظب باشد كه هلى كوپتر سقوط نكند و او قبول كرد.

وقتى به زمين نشستيم، استاد به قدرى از جسارت احمد و جرأت او يكه خورده بود كه به همه ما گفت: بعد از اين استاد شما احمد كشورى است

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد