شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خواب احمد ! (خاطره ای از شهید احمد کشوری )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
خواب احمد ! (خاطره ای از شهید احمد کشوری )

كلاس چهارم ابتدايی بود كه يك روز پرسيد: «آيا من شما را اذيت می‌كنم؟»

من از پسرم كاملا راضي بودم. گفتم: نه!

دوباره از من خواست كه فكر كنم و به او بگويم كه از او راضی هستم يا نه.

گفتم: شما هيچ وقت مرا اذيت نكرده‌ای.

گفت: ديشب دو تا مار دنبال من می‌آمدند.

يكی از آن دو به من رسيد و از خواب بيدار شدم.

من به او گفتم: خير باشد. لابد با فكر و خيال خوابيده‌ای.

اما هميشه خواب احمد در ذهنم بود. وقتی خبر شهادتش را شنيدم،

فهميدم كه آن دو مار، همان دو موشک ميگ بودند كه پسرم را به شهادت رساندند.

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد