اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
سردارشهیدکاظم حجازيفر در سال 1338 هـ .ش در شهرستان خوي پا به عرصه حيات گذاشت. تحصيلات مقدماتي را در زادگاه خود با موفقيت به پايان رساند. در آزمون سراسري سال 1356 دانشگاه تبريز پذيرفته شد.حجازيفر از سال 1356 همزمان با ورود به دانشگاه، فعاليت سياسي و انقلابي خود را آغاز نمود و براي اولين بار آگهي روحانيت را در برگهاي بزرگ به صورت دستنويس در نقاط مهم شهر نصب کرد. تکثير و توزيع شبنامه و نوارهاي سخنراني و اعلاميههاي حضرت امام (ره) در بين مردم باعث شده بود بارها مورد تعقيب پليس قرار گيرد که در چند مورد به درگيري منجر گرديده بود. حجازيفر، از کودکي به شرکت در مجالس سخنراني و عزاداري علاقمند بود با اهلبيت (ع) الفت خاصي داشت بارها جهت شرکت در مراسم دعاي کميل و ندبهي مرحوم شيخ احمد کافي در مهديه، به تهران رفته بود.اوقات فراغت را با مطالعهي کتب ديني و انقلابي پر ميکرد. در سايهي اين مطالعات و ارتباطات، ارادت خالصانهاي به روحانيت مبارز پيدا کرده بود که در رأس آنها امام خميني (ره) قرار داشت وي به معظمله عشق ميورزيد و اطاعت از آن حضرت را بر همه واجب ميدانست. در واقعهي هفده شهريور تهران حضور داشت. در اولين نماز جمعه تهران به امامت آيتالله طالقاني شرکت کرده بود و بارها جهت شرکت در نماز جمعه به امامت شهيدان محراب آيات عظام قاضيطباطبائي و مدني به تبريز مسافرت نمود. از تزوير و ريا گريزان بود در اعزامهاي دستهجمعي و با بدرقه مردم شرکت نميکرد. در ايام اعزام با لباس شخصي در خارج از شهر ميايستاد و سوار اتوبوس ميگرديد. با اين که چندين بار مجروح شده بود از تشکيل پرونده جانبازي خودداري نمود. در حالي که امکان استفاده از بورسيه تحصيلي و اعزام به خارج برايش فراهم بود، حضور در ميادين نبرد و زندگي بسيجي را بر ادامه تحصيل در خارج و استخدام در وزارت امورخارجه ترجيح داد.تشکيل انجمن اسلامي دانشجويان و بحث با هواداران گروهکهاي الحادي از اقدامات وي در دانشگاه تبريز بود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در همه صحنهها حضوري فعال داشت که با شروع جنگتحميلي همه فعاليتهايش را تعطيل نموده و به جبهههاي دفاع مقدس اعزام گرديد تا بقيه عمرش را در ميادين نبرد سپري نمايد. حضور پنجساله در ميادين نبرد از او فرماندهي شجاع ساخت که رزمندگان تحت امرش در گردان حضرت علياکبر (ع) لشگر عاشورا بر فرمانبري از دستورات ايشان افتخار ميکردند. وي پس از سالها نبرد در جبهههاي غرب و جنوب و فرماندهي رزمندگان اسلام در چندين عمليات کوچک و بزرگ، در عمليات غرورآفرين «کربلاي پنج» در شرق بصره مجروح گرديد که پس از تحمل سختيترين شرايط بيماري و تشنج و درد در اتاق مراقبتهاي ويژه بيمارستان نمازي شيراز به تاريخ 14/12/1365 در خلوت اتاق icu هنگام اذان صبح پنجشنبه اول رجب (ليله الرغايب) در سن 27 سالگي به آرزوي ديرينه خود نايل آمد و به خيل شهداي اسلام پيوست. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
خاطرات دوستان شهید:
او در كنار تحصيلات موفقيت آميز خود نيز در گرماي طاقت فرساي تابستان ها و در ماه مبارك رمضان با زبان روزه، عصاي دست پدر بود و موقع اذان، كاررانيمه تمام گذاشته، نماز را ادا مي نمود كه اين خود، نشانه ايمان قوي و ميزان تقيد وي به انجام فرائض ديني بوده است. اراده اي قوي داشت و در برابر امورات سنگين و خطير خود راعاجز و ناتوان نميديد و با شهامت و شجاعت تمام، آن را پذيرفته و به انجام مي رساند.غيرت و شجاعت و دليري از جمله خصوصياتش بود كه از نوجواني همواره تحسين اطرافيان را برمي انگيخت. تاب و توان كوچكترين تضييع حقي را نداشت و در صورتي كه فرد مظلومي قادر به دفاع از حق خويش نبود خود به ياري اش مي شتافت و حقش را مي ستاند و كساني را كه در مقابل تضييع حق خود سكوت كرده و در جهت احقاق آن اقدامي نمي كرد سخت ملامت و نكوهش مي كرد و مدام مي گفت غير از خدا همه هيچ اند و در برابر او قدرتي نيست. لذا نبايد از كسي غيراز خداترسيد و بندگي غير اورا نكوهش كرده و بر عزت نفس تأكيد مي نمود و به جهت نياز مادي دست نياز به سوي كسي دراز نمي كرد.از ديگر ويژگيهاي بارز او در آن دوران، كم حرفي و سنجيده سخن گفتن او بود و ديگر اينكه امين و مورد اعتماد اطرافيان و حلال مشكلات آنان بود. در كل همه اين خصوصيات كه تنها برخي از آنها اشاره شد از كودكي و نوجواني در وجود شهيد بارور شده و رشد كرده و بعدها از وي انساني الهي و وارسته ساخت. دوران قبل از انقلاب: شهيد بزرگوار سال ها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي توسط برادر روحاني اش كه با تشكيلات مبارزاتي انقلاب در ارتباط بودند و با اهداف حضرت امام (ره) و مبارزات به حق او آشنا شده و نسبت به رژيم منحوس پهلوي تنفر خاصي پيدا كرده بود و از آن تاريخ شروع به تبليغ در خصوص مفاسد اتماعي كسترده رژيم و تأثيرات منفي سينما، تلويزيون، مطبوعات و ... نموده آشكارا در ميان دوستان صميمي دولت جابر را مورد انتقاد قرار مي داد و آنهارا از جريانات سياسي مطلع مي نمود در راستاي مبارزات قبل از انقلاب، شايسته است از ايشان به عنوان اولين كسي نام برد كه توانست آگهي مربوط به وقايع قم را دست نويس نموده و شب مخفيانه در نقاط حساس شهر نصب نمايد.ايشان با اين حركت تحسين برانگيز موجبات وحشت ساواك و شهرباني خوي را فراهم آورده و بدينگونه نام خود را به عنوان اولين پيام رسان انقلاب در تاريخ مبارزات سياسي شهرستان خوي ثبت نمود.اين اقدام جسورانه كه درنهايت اقتدار رژيم و خفقان موجود در شهر و با توجه به كمي سن شهيد انجام گرفت بارقه اميدي در دل منتظران انقلاب اسلامي در اين خطه ايجاد نمود. در اينجا شايسته است يادي از انقلابي مخلص و سردار شهيد اسماعيل مختارپور به ميان آيد. ايشان فرداي همان روز با سرور و خوشحالي زايدالوصفي به منزل حجازي آمده و خطاب به برادر روحاني شهيد كاظم مژده نصب آگهي مزبور در نقاط حساس و مختلف شهر را داد و شهيد باعنايت به تقواي باطني تا سالها پس از پيروزي انقلاب اسلامي، موضوع فوق رابه احدي اظهار ننموده بود تا بدانگونه از ضفل خود سخني به ميان نياورد. سردار شهيد قبل از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي شبانگاهان، نسبت به توزيع تمثال مبارك حضرت امام(ره) و پخش اعلاميه هاي آن راحل عزيز و ساير مراجع معظم تقليد و نوشتن شعارهاي انقلابي بر در و ديوارهاي شهر اقدام مي نمود.شهيد بزرگوار قبل از پيروزي انقلاب يعني درست زماني كه تظاهرات در شهرهائي چون خوي چندان فراگيرنشده بود هر روز نزديكي هاي غروب با تعداد اقل و انگشت شمار به همراه برادر شهيدش محمدرضا حجازي برنامه تظاهرات به راه مي انداختند و برخي اوقات نيز منجر به درگيري با نيروهاي پليس مي شد.در بيستم بهمن ماه 1357 كه انقلاب اسلامي ايران به اوج خود مي رسيد اوضاع شهرتسان خوي با توجه به حمايت نظاميان از چماق به دستان طاغوت پرست و حمله آنان به شهر از چند نقطه آشفته شده منجر به بسته شدن راههاي ارتباطي شهر با ساير شهرستان ها و قراء تابعه شد، شهيد با توزيع كوكتل مولوتوف و سه راهي منفجره كه قبلاً درست كرده بود مجاهدين انقلاب را كه بادست خالي در مقابل سلاح هاي گرم مهاجمين مردانه ايستاده بودند، در چند نقطه شهر در حد اعلائي تغذيه مي كرد و خود نيز با حضور در خطرناك ترين مكان ها و حساسترين مراحل و همچنين با نگهباني و حراست از شهر و شبهاي انقلاب را در پشت بام مساجد و بازار شهر پاس مي داد تا مساجد مورد اهانت قرار نگرفته و بازار غارت نگردد.اقدام شهيد در ساختن كوكتل و سهراهي بسياري از مشكلات شهر را حل نمود. بخصوص اينكه در موقعي بود كه چماق به دستان به دروازه هاي شهر هجوم آورده و مغازه ها را غارت مي نمودند. وي همچنين در مسجد محل نسبت به آموزش نحوه ساختن آنها به ديگر مبارزين تلاش مي نمود. شجاعت و دلاوري شهيد با توجه به سن كم ايشان در آن زمان موجب تحسين ديگران مي گرديد. برادر سعيد از دبيران آموزش و پرورش خاطره خود را از بحران درگيري با چماق به دستان شهرستان خوي در رابطه با شهيد بزرگوار چنين نقل مي كند:حدود اواخر بهمن ماه سال 57 در حالي كه چند روزي از پيروزي انقلاب اسلامي نمي گذشت جمعي از اشرار ضدانقلاب در حوالي منطقه ربط اين شهرستان اقدام به شرارت و ناامنی كردند كه بلافاصله با مقابله جوانان حزب ا... مواجه شدند. در اين بين مشاهده كرديم كه يكي از اين جوانان حزب ا... هدف اصابت تير قرار گرفته و نقش بر زمين شد، اما كسي حاضر نمي شداو را از معركه بيرون بكشد، چراكه جسارت نزديك شدن به صحنه را نداشتند و تنها مضطرب نظاره گر صحنه بودند. به ناگاه متوجه شديم كه يكي از جوانان رشيد، از دور برادر شهيد را بر دوش گرفته و از صحنه دور مي كند. پس از طي مسافت زياد و موقعي كه به ما نزديك تر شد چهره مصمم و بي باك برادر شهيد كاظم حجازي را ديديم كه عليرغم جثه كوچك خود و سن كمش پيكر پاك شهيد عباس بابالو را بر دوش دارد.اين خاطره اي از آن شهيد بزرگوار بود كه هرگز از خاطره مردم شهيدپرور خوي فراموش نمي شود و بر همگان فرض است كه با رعايت وجدان كار و انجام وظايف به نفع جامعه اسلامي و خدمت به انقلاب اسلامي خون مطهر شهدا را پاس بدارند.
دوران انقلاب:
سردار شهيد در دوران تحصليات دانشگاهي براي پيگيري مبارزات خود در ايجاد اتحاديه انجمن اسلامي دانشگاه تبريز نقش فعال داشت و از اعضاي اصلي آن به شمار می رفت.ايشان با توجه به كثرت حجم مطالعه شان در قبل و بعد از پيروزي انقلاب در زمينه هاي مختلف به ويژه مسائلديني و اثبات وجود خدا، مكاتب منحرف و نيز كتب اساتيد، علمناي اعلام فلاسفه و دانشمندان دين و خود هميشه در دانشگاه با گروهك هاي چپي و منافقين بحث هاي طولاني موفقي داشت. در مبارزات مردم تبريز با حزب خلق مسلمان كه براي تصرف ساختمان راديو تلويزيون، شب هنگام اقدام كرده بودند به اتفاق ديگر دانشجويان مبارز با برنامه ريزي دقيق قبلي در محوطه صدا و سيما با آنان درگير شده و از تصرف آن ممانعت به عمل آوردند.اولين افشاگري ها عليه گروهك ها و بني صدر خائن را در پوسترهاي بزرگ نوشته شبانه به ميدان مركزي شهر و چند نقطه مهم شهر نصب مي كرد و اين زماني بود كه بني صدر در اوج قدرت بود و از پشتيباني اكثريت مردم و حتي منافقين و كمونيست ها برخوردار بود. شب آن افشاگري را به ديوار نصب مي كرد و صبح، جمعيت آن رادر پياده رو و خيابان اجتماع كرده، آن را مي خواندند و در جو سياسي شهر اثر مشهود و مؤثري مي نهاد.در بحبوهه فعاليت هاي گروهك هاي ضد اسلام و انقلاب اسلامي كه شبانه نشريات و شب نامه ها را لاي لنگههاي در منازل يا زير برف پاك كن اتومبيل ها مي گذاشتند و اعلاميه ها را در كوچه پس كوچه هاي شهر پخش مي كردند و با خيال واهي خود چنين مي پنداشتند كه توانسته اند مطالب منحرف و سخنان شيطاني و اهداف پوچشان را به سمع ملت شهيدپرور برسانند، اما زهي خيال باطل كه جوانان آگاهي چون شهيد كاظم ها نيز بودند كه حتي در نيمه هاي شب نيز پخش شده ها را جمع مي كردند. در اينجا مناسب است خاطره برادر محترم يحيي گل صنملو را در همين بخش بياوريم. ايشان مي گويند: شهيد كاظم حجازي، فردي فعال و متين و داراي اخلاق نيك بودند و ايشان فعاليت چشمگيري در روند مبارزه با منافقين و ساير عوامل ضدانقلاب داخلي در شهرستان خوي داشتند. حتي از زماني منافقين اعلام جنگ مسلحانه كرده بودند و شب نامه هاي آنان به صورت گسترده و در نقاط مختلف شهر پخش مي شد ايشان به اتفاق ساير برادران نسبت به جمع آوري آنها اقدام نموده و نمونه هايي از آنها را جهت بهره برداري به كميته انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران تحويل مي داد. وي شعارهاي ضدانقلابي را كه توسط منافقين بر در و ديوارهاي شهر نوشته مي شد به اتفاق ساير برادران و بالاخص برادر شهيدش محمدرضا حجازي پاكسازي كرده و به جاي انها شعارهاي اسلامي و انقلابي در هدايت انها به اسلام واقعي نوشته مي شد. ضمناً در ادامه مبارزاتش، يكي از كادرهاي رهبري گروهك منافقين را كه بعد از ماجراي سي خرداد سال 1360 متواري و مخفيانه به فعاليت خود ادامه مي داد دستگير و تحويل مقامات مسؤول مي دهد كه با حكم دادگاه انقلاب اسلامي معدوم گرديد. آن دستگيري سبب شناسايي و دستگيري بسياري از عوامل منافق در سطح كشور گرديد.شهيد عزيز با توجه به فعاليت گروهك هاي ملحد در داخل شهر و براي ممانعت از انحراف فكري جوانان به همراه تعدادي از برادران جوان مبارز و با هماهنگي برادر بزرگتر خود اقدام به دعوت از بزرگاني چون شهيد دكتر باهنر، دكر شريعتمداري، مهندس شهرستاني، مهندس اكبري، خانم منيره گرجي و ... نمود كه اين برنامه هاي سخنراني تأثير بسار مثبتي بر جو متشنج شهر و سطح افكار عمومي گذاشت. لازم به ذكر است كه اين عزيزان مخارج كلي دعوت از قبيل وجوه مربوط به بليط رفت و برگشت هواپيما را با وجود عدم وسع مالي خود مي پرداختند. شهيد بزرگوار با توجه به علاقمندي شان به دعاي كميل در سطح دانشگاه باني اين دعاي ملكوتي بود و نسبت به شركت در نمازهاي عبادي سياسي نماز جمعه حساسيت بيشتري از خود نشان مي داد. وي قبل از تعيين امام جمعه شهرستان خوي، جهت شركت در نماز عبادي سياسي جمعه مداوم به تبريز رفته و با امامت شهداي محراب حضرات آيات مرحوم قاضي(ره) و مدني(ره) اقامه جمعه نموده و به خوي برمي گشت.سردار شهيد از هر فرصتي براي خدمت به اسلام و انقلاب اسلامي، ايام و ساعات تعطيلي خود را به رايگان در نهادها و ارگان هاي انقلابي از جمله امور فرهنگي بنياد شهيد، نهضت سوادآموزي، كميته انقلاب اسلامي و جهاد دانشگاهي فعالانه همكاري مي كرد و نيز مدتي در دبيرستان هاي خوي و تبريز به تدريس درس فلسفه و بينش اشتغال ورزيده و كل وجوه دريافتي از آن تدريس را به رزمندگان مستضعف و پير هديه مي نمود.با شروع جنگ تحميلي و فتنه گريهاي گروهك هاي ملحد در داخل، زندگي وي شكل ديگري يافت و با احساس مسؤوليت سنگين بر دوش خود گام در كوي ديگر مبارزه نهاد و همزماني برنامه انقلاب فرهنگي و آغاز جنگ تحميلي توفيقي بود كه مشيت الهي سر راه او قرار داد تا مهمترين دوران زندگي كوتاه اما پربار سردار رشيد را به خود اختصاص دهد.
با هادی حجازی فر چه نسبتی دارن ؟ پاسخ