شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات ایثارگران ( شهدا - مفقود الاثرها - اسرا )

پول تلفن ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

پول تلفن ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

هدفاشو تایم بندی میکرد از سنش جلوتر بود یه بار از اداره با من تماس گرفته بود، صحبتمون به درازا کشید، میشناختمش که وسواس داره، با خودم گفتم یادآوری کنم بهش.. ادامه مطلب ...

اضافه کاری ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

اضافه کاری ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

یه دفتر یادداشـــــت مدت زمانهایی که صرف امورات شخصــــی شده مثلا تلفــن زدن ناهار خوردنش حتی نمــــاز خوندناشـــو از تایم اضافه کاریــــش کم میکرد.. ادامه مطلب ...

نون حلال ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

نون حلال ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

وقتـــــی پیگیــــــری میکردم میگفت ســــــوال کردم دیــدم این وام برای اینکار شبهه داره استفـــــاده شه اصـــــرار من هم برای نشون دادن راه شرعـــــی کردنش هم بیفایده بود.. ادامه مطلب ...

مستند سازی ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

مستند سازی ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

هادی از هشت سالگی با اصرار زیاد به عضویت بسیج درآمد و از سنین نوجوانی وارد هیئت‌های مذهبی شد و همزمان مداحی می‌کرد. زمانی که به بچه‌ها قرآن درس می‌دادم  ادامه مطلب ...

صورت نورانی ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

صورت نورانی ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

 زمانی که به اتفاق همسرش به بابلسر می‌آمدند، هر روز به زیارت امامزاده ابراهیم و نماز جماعت می‌رفت. وقتی قضیه تعرض به حرم حضرت زینت(س) را شنید بسیار ناراحت و اندوهگین شد و می‌گفت.. ادامه مطلب ...

ساختمان خرابه ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

ساختمان خرابه ( از خاطرات شهید هادی باغبانی )

ایمانی که کوه نتونه تکونش بده  یقینی که تو بدترین غبارهم راه رو گم نکنی و پشت ولایت باشی دست آخر شهامتی که تو کارزار کم نیاری.. ادامه مطلب ...

گریه شهید در هیئت ( از خاطرات شهید حجت اصغری شریبانی )

گریه شهید در هیئت ( از خاطرات شهید حجت اصغری شریبانی )

شهیدی که در روز تاسوعای حسینی۹۴ در اثر اصابت موشک از بالا، سر و دوستانش را تقدیم به عقیله بنی هاشم کرد. ادامه مطلب ...

فقط یه دونه عکس ( از خاطرات شهید صدرزاده )

فقط یه دونه عکس ( از خاطرات شهید صدرزاده )

گاها رو شیطنت و همچنین گرفتن عکس از رفقا،گوشی رو میبردم داخل.بعد که بچه ها گوشی رو میدیدن تعجب میکردن چطوری از بازرسیها رد شده. ادامه مطلب ...

شناسایی مناطق ( از خاطرات شهید بیضایی )

شناسایی مناطق ( از خاطرات شهید بیضایی )

 خودش را معرفی کرد و به آن‌ها گفت: «نترسید، ما شیعه امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب هستیم و شما در پناه مایید.» وقتی این را گفت آرام شدند. بعد با آن‌ها حرف زد...  ادامه مطلب ...

قفسه کتاب ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

قفسه کتاب ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

گفتم که اگر برایت اتفاقی بیفتد، اینجا می‌خواهیم مراسم برگزار کنیم، اینطوری که نمی‌شود؛ کمد را درست کن و این کتاب‌ها را از روی زمین جمع کن. همان روز رفت.. ادامه مطلب ...

 قبرهای الوارثین در فکه ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

قبرهای الوارثین در فکه ( از خاطرات شهید رسول خلیلی )

گفتم که بچه‌ها شب می‌آمدند در این قبرها راز و نیاز می‌کردند و نماز شب می‌خواندند و برای هر شهیدی هم که شهید می‌شد ما یک قبر سمبلیک درست می‌کردیم، خلاصه رسول را توجیه کردم. ادامه مطلب ...

ترجمه عربی ( از خاطرات شهیدعلی سلطان مرادی )

ترجمه عربی ( از خاطرات شهیدعلی سلطان مرادی )

به مطالعه و پژوهش علاقه زیادى داشت. جالب اینجاست که به دلیل تسلط بر ٢ زبان عربى و انگلیسى، حوزه مطالعاتیش شامل کتابهاى عربى و انگلیسى هم مى شد. ادامه مطلب ...

شهید بی سر، بی دست و بی پا ( از خاطرات شهید سید میلاد مصطفوی )

شهید بی سر، بی دست و بی پا ( از خاطرات شهید سید میلاد مصطفوی )

وقتی شهید میشن نمیتونن بیارنشون عقب،یکی از شهدای مدافع ، ایشونو میبرن یه جا تا به دست داعشیا نیوفته، ولی خودشون شهید میشن و.. ادامه مطلب ...

شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... ادامه مطلب ...

بعد شهادتم دلخوري نكن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

بعد شهادتم دلخوري نكن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی )

اگر زمان امام حسين بود و من مي خواستم بروم به سپاه امام حسين ! تو چه مي گفتي؟! من هم گفتم: صد تا چون تو فداي امام حسين( ع).. ادامه مطلب ...

انتخاب هدف ( از خاطرات شهید حسن ترک )

انتخاب هدف ( از خاطرات شهید حسن ترک )

من یک عیب اساسی دارم و آن این که هدفم همیشه مقطعی است . این طور نمی شود ! باید جدی فکر کنم . ادامه مطلب ...

ذکر عملی ( از خاطرات شهید حسن ترک )

ذکر عملی ( از خاطرات شهید حسن ترک )

می گفتی : « این شکر است . خدا به من ماشین داده ؛ این طوری شکرش را به جا می آورم.. ادامه مطلب ...

مراقبه دقیق ( از خاطرات شهید حسن ترک )

مراقبه دقیق ( از خاطرات شهید حسن ترک )

در پایان هر روز می نشستی و اعمالت را بررسی می کردی . روی یک کاغذ می نوشتی تا یادت نرود..


  ادامه مطلب ...

 للمتقين اماما ( از خاطرات شهید مصطفی چمران )

للمتقين اماما ( از خاطرات شهید مصطفی چمران )

چون بعضی از دانشجویان خجالت می‌کشیدند که در دانشگاه نماز بخوانند ،با اینکه او از ریا نفرت داشت..



  ادامه مطلب ...

یک جلد قرآن ( از خاطرات شهید جهان آرا )

یک جلد قرآن ( از خاطرات شهید جهان آرا )

توی صفحه ی اول نوشت " امیدم در این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر..

  ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد