شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب

عکس روی کمپوت ها را نکنند ( خاطره ای از شهید رضا قنبری )

عکس روی کمپوت ها را نکنند ( خاطره ای از شهید رضا قنبری )

ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ: ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینه‌اش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ.  ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ می‌کرﺩ.... ادامه مطلب ...

فرازی از وصیت نامه شهید قنبری

فرازی از وصیت نامه شهید قنبری

اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم. بخدا قسم از من حقیر بشنوید مال این دنیا هیچ ارزشی ندارد و هیچ بهانه و دلیلی برای شرکت نکردن در جنگ را ندارید. ولی حب دنیا و سستی ایمان نمی گذارد شما بسوی خدای خود بشتابید. ... ادامه مطلب ...

آخرین یادگاری از شهید مدافع حرم مصطفی چگینی

آخرین یادگاری از شهید مدافع حرم مصطفی چگینی

هر کس مهر امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در دل نداشته باشد مطمئن باشد اگر در زمان یکی از امامان معصوم هم باشد مهر آنها را در دل نخواهد داشت. ادامه مطلب ...

وصیتنامه شهید مدافع حرم علیرضا مرادی

وصیتنامه شهید مدافع حرم علیرضا مرادی

به تاریخ 5/10/94 ساعت 23 و نیم شب، چند سطری وصیت نامه مینویسم، علی وار زیستن و علی وار زندگی کردن را و حسین وار زیستن و حسین وار زندگی کردن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم. ادامه مطلب ...

نماز اول وقت ( از خاطرات شهید زین الدین )

نماز اول وقت ( از خاطرات شهید زین الدین )

پس از شهادتش ، يكى از برادران در عالم رؤيا او را ديد كه مشغول زيارت خانه ى خداست ، وعده اى هم دنبالش بودند، پرسيده بود: «شما اينجا چه كاره ايد؟!» گفته بود:  ادامه مطلب ...

توفیق عبادت

توفیق عبادت

يك روز يكى از رزمنده هاى خيلى با حال را ديدم و قضيه محروم شدن از فيض نماز شب را به او گفتم . او گفت : «تو بايد دو كار اساسى انجام بدهى تا بتوانى نماز شب خوان شوى. ادامه مطلب ...

نماز بر روی تانک

نماز بر روی تانک

پوتين ، كلاه خود، و تجهيزات همراهمان بود. هم چنان تانك هم در حال حركت بود و حتى گاهى شليك مىكرد، و در بعضى موارد به ناچار در جاده مىپيچيد. من با زحمت و مشقت فراوان ، جهت قبله را حفظ مىكردم  ادامه مطلب ...

نماز باحال ( از خاطرات شهید برونسی )

نماز باحال ( از خاطرات شهید برونسی )

ما همه به سنگر رفتيم تا بخوابيم ، فكر نمىكرديم او حالى براى نماز شب داشته باشد، اما او نماز شب را خواند. اذان صبح همه را براى نماز بيدار كرد. ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید مدافع حرم حسین امیدواری

وصیت نامه شهید مدافع حرم حسین امیدواری

«در همین جا، رضایت خود را از جاهلی که بنده را به قتل رساند، تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت می‌گذارم؛ ادامه مطلب ...

توسل ( از خاطرات شهید محمود کاوه )

توسل ( از خاطرات شهید محمود کاوه )

آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط"جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!
  ادامه مطلب ...

دعای فرج ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

دعای فرج ( از خاطرات شهید صیاد شیرازی )

هنوز هلی کوپتر برای برگشت بلند نشده بود که درگیری سنگینی آغاز شد.20 دقیقه طول کشید تا نیروها آرایش بگیرند و عملیات پاک سازی منطقه را آغاز کنند ادامه مطلب ...

نمیخواهم عکسش رو ببینم ( از خاطرات شهید زین الدین )

نمیخواهم عکسش رو ببینم ( از خاطرات شهید زین الدین )

قیافه ام را که دید، گفت:" راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات،اگه عکسش رو ببینم.. ادامه مطلب ...

اخلاص و اقتدار ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )

اخلاص و اقتدار ( از خاطرات حاج احمد متوسلیان )

وقتی حاج احمد متوسلیان شنید که قرار هست نماینده تام الاختیار بنی صدر از منطقه مریوان بازدید کند، خیلی عصبانی شد و برای جلوگیری از این بازدید با عجله به سمت پادگان حرکت کرد.. ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید مدافع حرم  محرم علیپور

وصیت نامه شهید مدافع حرم محرم علیپور

خدمت همسر عزیز و شیرزن خودم سلام. می دانم که از روزی که با من پیوند ازدواج بستی، جز زحمت و تلاش بی وقفه برای شما هیچ نکرده‌ام. می دانم قصور زیادی دارم، آن طور که شما بودید، من نبودم..  ادامه مطلب ...

تفحص شهیدی که خون از پیکرش بیرون زد

تفحص شهیدی که خون از پیکرش بیرون زد

آب که زلال شد، دیدیم یک تکه لباس از زیر خاک بیرونه. کندیم تا به پیکر سالم شهید رسیدیم.خون تازه از حلقومش بیرون میزد ادامه مطلب ...

علی اکبر زنده است ( از خاطرات سید آزادگان ابوترابی )

علی اکبر زنده است ( از خاطرات سید آزادگان ابوترابی )

پیام‌های تسلیت از هر طرف به خانه سیدعباس ابوترابی می‌رسید. از بیت امام تا مقامات لشکری و کشوری. با این حال همسر و مادرش سیاه تنشان نکردند می‌دانستند زنده است.... ادامه مطلب ...

نماینده امام آمد! ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی)

نماینده امام آمد! ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی)

آن روز عراقی‌ها بدجوری کتمان زدند. بدتر از همیشه. گوشه اردوگاه سرم را گذاشته بودم روی زانویم انگار خوابم برد. توی خواب دیدم .... ادامه مطلب ...

حفظ نهج البلاغه در یک شب ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی )

حفظ نهج البلاغه در یک شب ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی )

یک نهج‌البلاغه به ما دادند. حاج‌آقا گفت: «فردا صبح این کتاب را می‌برند بیاین حفظش کنیم» .....
ادامه مطلب ...

پا برهنه به احترام سید الشهدا ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی)

پا برهنه به احترام سید الشهدا ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی)

محرم بود. همه چیز ممنوع شده بود، نه می‌توانستیم سینه بزنیم نه نوحه بخوانیم نه کار دیگری. ... ادامه مطلب ...

وای به حال زنها ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی)

وای به حال زنها ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی)

هر وقت با خیزران می‌زدند، بعدش روضه حضرت زینب می‌خواند و گریه می‌کرد. ... ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد