پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!» ادامه مطلب ...
شب رفتن به حج ، توی خانه كوچكمان ، آدم های زیادی برای خداحافظی و بدرقه جمع شده بودند. صد و چند نفری می شدند.
عباس صدایم كرد كه برویم آن طرف ، خانه سابقمان . از این خانه جدیدمان ، كه قبل از این كه خانه ما بشود موتورخانه پایگاه بود، تا آن یكی راه زیادی نبود .
ادامه مطلب ...
گفتم:" با فرمانده تان کار دارم."
گفت:"الان ساعت یازده است،ملاقاتی قبول نمی کند."
رفتم پشت در اتاقش در زدم،گفت:"کیه؟"
ادامه مطلب ...
یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران.چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود.خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم... ادامه مطلب ...
یه روز نگاه کردم تو چشمای حاج ابراهیم ، گفتم ابراهیم چشمات چقدر قشنگن ، گفتم چشمای تو خیلی زیبان و خدا چیزای زیبا رو برای ما نمی ذاره تو این دنیا برای خودش بر می داره مطمئنم حاجی تو وقتی شهید بشی سرت جدا می شه چشماتو خدا می بره.
..
ادامه مطلب ...
در ارديبهشت 1360طرح آزاد سازي ارتفاعات بازي دراز در دستور كار قرار مي گيرد . وزوائي نيز در تمام مراحل شناسائي اين حمله حضور مي يابد ودر آنجا رابطه صميمانه با خلبان شهيد شيرودي پيدا مي كند .در اين عمليات فرماندهي محور چپ به وزوايي واگذار مي شود ادامه مطلب ...
یه روز با رفقای محل وبچه های مسجد رفته بودیم دماوند. همه مشغول بازی بودند یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری روآب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم . همان جا پشت درخت مخفی شدم … ادامه مطلب ...
يك شب هوا به شدت سرد بود . دماي هوا زير صفر بود ، آب لوله ها در اثر سرما يخ زده بود و امكان حمام كردن وجود نداشت .حتي حوضچه كنار آسايشگاه هم يخ بسته بود. ديدم هي به اين طرف و آن طرف مي رود . ادامه مطلب ...
وقتي با خداي خودش چه در تنهايي و چه تو جمع راز و نياز مي كرد، اشكهاش هم سرازير مي شد ، خصوصاً در نمازهاي مغرب.وقتايي كه من كنارش بودم مي ديدم چطور گريه مي كنه و ... ادامه مطلب ...
شبها هر از گاهی که بیدار می شدم میدیدم زمزمهای از داخل اتاق داود به گوش میرسد وقتی در را آهسته باز میکردم میدیدم فرش را کنار زده روی خاک نشسته و گریه میکند، میگفتم .... ادامه مطلب ...
بارش بیامان خمپارهها تا نیمه شب ادامه داشت. ترکشهای سرخ خواب را از همه گرفته بود. زیر پل (۱) تعدادی از افراد نشسته بودند، «همدانی» از زیر پل بیرون آمد، مات و حیران به روی پل نگاه کرد. ادامه مطلب ...
علی آقا علاقه مند بود با صورت به سجده برود و همه کسانی که او را می دیدند همه سجده هایش به صورت بود و به شدت به نماز شب مقید بود ضمن اینکه کارهای خودش را به صورت معمولی وعادی انجام می داد و تا کسی با او دوست نمی شد نمی توانست.. ادامه مطلب ...
وقتی مجروح شد، فکر کردیم دیگر به جبهه برنمیگردد. بهش گفتیم: «تو دیگر زخمی شدهای و وظیفهی خودت را ادا کردهای؛ اینجا بمان. اینجا هم کار هست. باید ... ادامه مطلب ...
اما می گفت : محمود شدن نیاز به عبدالله بودن داره .توی جبهه عبدالله صداش می کردند..
ادامه مطلب ...
قلم می زنید برای خدا باشد گام بر می دارید برای خدا باشد
ادامه مطلب ...
هنوز آن کاغذ را دارم؛شرایطش را خلاصه،رویش نوشته بود و پایینش را امضا کرده بود.تمام جلسه خصوصی صحبت ما درباره ازدواج ختم شد به همان کاغذ؛مختصر و مفید.. ادامه مطلب ...
در این یادداشت کوتاه شهید رضاکارگربرزی به شاگرد اهل سنت خویش او را براساس دستور قران کریم توصیه به.. ادامه مطلب ...
حاج قاسم با ما تماس گرفت و گفت: فلانی اگر خسته نمیشوی، میخواهم روضهای برای ما بخوانی. ادامه مطلب ...
به خاطر عشق است که فداکاری میکنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بیاعتنایی مینگرم و ابعاد دیگری را مییابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا میبینم و زیبائی را میپرستم.
به خاطر عشق است که خدا را حس میکنم، او را میپرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش میکنم
ادامه مطلب ...
به نام او که همه در محضر او هستیم و علاقه به دنیا ودل بستن به مال و زن و فرزند ما را از این معنا غافل نموده است.
پروردگارا قبل از آنکه این روح زنگار گرفته مرا از کالبد خاکی ام خارج سازی...
ادامه مطلب ...
مادرم! ميدانم از بهترين دوستان من شيرينتر هستيد؛ اما دوست ديگري دارم، او را خيلي دوست دارم، آن هم «الله» است. دلم از شور هجرت بيقرار است! ادامه مطلب ...
سلام و صلوات خدا بر ملائكه الله و جميع خلق الله از جن و انس ،نثار خاندان عصمت و طهارت و واسطه فيض بين ارض و سماء و ما فيهن يعني محمد و آل محمد (ص) باد.... ادامه مطلب ...
برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛
رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم.
خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی..
ادامه مطلب ...
یوسف در دامان پاک مادر سیده اش رشد کرد . علاقه اش به انجام فرائض دینی در میان خانواده و دوستانش از او چهره ای
متفاوت از همسن و سالانش ساخته بود . نوجوانی اش با خیزش مردم علیه حکومت پهلوی مصادف بود .
ادامه مطلب ...
خدایا ! حمد و ستایش از آن توست که عزّت و ذلّت به دست توست..خدایا ! همیشه با نعمت های بیشمارت مرا شرمنده کرده ای و من نمی توانم .. ادامه مطلب ...
این آخرین دست نوشته حاج قاسم سلیمانی است ساعاتی قبل از شهادت است. دکتر مسعود اسداللهی از نزدیکان حاج قاسم ماجرای نوشته شدن... ادامه مطلب ...