برای رفتن به خانه دو دل بود. یادش رفته بود نان بگیرد. بهش گفتم: «سهمیه امروز یه دونه نان و ماست پاکتیه، همینو بردار و برو.»
گفت: «اینو دادن این جا بخورم، نمی دونم زنم می تونه بخوره یا نه.»
ادامه مطلب ...
فعلاً انقلاب ما همچون تير زهرآگيني براي تمام مستکبران در آمده است و ياوري براي همه مستضعفين جهان . ما با هيچ دولت و کشوري شوخي نداريم و با تمام مستکبرين جهان سرجنگ داريم ادامه مطلب ...
اگر بین بسیجی ها حرفی می شد می گفت « برای این حرف ها بهم تهمت نزنید. این تهمت ها فردا باعث تهمت های بزرگتری می شه. اگه از دست هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید ادامه مطلب ...
داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم، دستی به شانه ام زد. سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت « علی ! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم. ادامه مطلب ...
اگر از دست کسي ناراحت شديد
دو ركعت نماز بخوانيد،
بگوييد: خدايا! اين بنده تو حواسش نبود..
ادامه مطلب ...
وقتی این مرد بزرگ از جبهه به خانه می آمد آن قدر کار کرده بود که شده بود یک پوست و استخوان و حتی روزها گرسنگی کشیده بود، جاده ها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشته بود، اما در خانه اثری از این خستگی بروز نمی داد. می نشست و به من می گفت ادامه مطلب ...
بعد ار عملیات ، یک سطل گرفته بود دستش و فشنگ های روی زمین را جمع می کرد. می گفت ادامه مطلب ...
استاد عباس مشفق کاشانی یکی از شاعران نامدار کشورمان میگوید :
قرار بود به مناسبت برگزاری کنگره سرداران شهید استان تهران درباره ی شهید حسن باقری شعر بسرایم ....
ادامه مطلب ...
من و شهید عبدالحمید اکرمی تازه به مقر شهید دست بالا در شیراز برای کارهای عقیدتی آمده بودیم. از اقبال خوبی که داشتیم در چادر فرمانده ساکن شدیم. دیری نپایید که زهد و تواضع و رفتار نیک فرمانده( یعنی سردار محمد اسلامی نسب)(3) ما را مجذوب شخصیت وی ساخت. انگار نه انگار که فرمانده است، خاکی و خودمانی بود در عین حال دوست داشتنی. ادامه مطلب ...
عصر بود که از شناسایی آمد. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید. ادامه مطلب ...
به روز سوم شعبان 1375 ﻫ.ق مطابق با 25 اسفند سال 1334 ﻫ.ش در خانوادهای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در حوالی میدان خراسان تهران چشم به جهان گشود.. ادامه مطلب ...
چند ساعتی بود که در محوطه دیدبانی بود و هی دستور میداد و سازماندهی میکرد. ادامه مطلب ...
اول حسن خودش را معرفی کرد. بعد مسائل کلی مطرح شد. ایشان در همه حرفها، تأکیدش روی مسائل اخلاقی بود ادامه مطلب ...
عاشورا ! امام حسین تنها است. »برای جا به جایی نیروها از منطقه ی آهودشت به گرم دشت می گفت ادامه مطلب ...
حسن لامپ اتاق را روشن کرد تا عکسها خراب نشود. زود سه چهار عکس پشت سر هم گرفت و نشست روی زمین. سکوت بر اتاق حاکم شد... ادامه مطلب ...