چند شبى بود كه نيمه هاى شب از خواب بيدار مىیشدم ، ولى حال اين را كه برخيزم و نماز شب بخوانم نداشتم .
در واقع توفيق نداشتم . كوهستانى بودن منطقه ، و اين كه روى زمين برف نشسته بود و فاصله ى زياد آب با ما،
سرما و ترس نيز در نخواندن نماز شب من مؤثر بود.
ادامه مطلب ...
یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران.چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود.خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم... ادامه مطلب ...
شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، ادامه مطلب ...
در عملیات کربلای پنج، سید مرتضی مسئول اکیپ بود
از آسمان آتش می بارید. از شدت سرما بدنمان می لرزید. آوینی گفت :« باید به جاده فاطمه الزهرا (س) که زیر آتش عراقیهاست، برویم
ادامه مطلب ...
يك شب هوا به شدت سرد بود . دماي هوا زير صفر بود ، آب لوله ها در اثر سرما يخ زده بود و امكان حمام كردن وجود نداشت .حتي حوضچه كنار آسايشگاه هم يخ بسته بود. ديدم هي به اين طرف و آن طرف مي رود . ادامه مطلب ...
محمد رضا که از جبهه که می اومد و واسه چند روز خونه بود ، ماها خیلی از حضورش خوشحال بودیم . میدیدم نماز شب میخونه و حال عجیبی داره ! یه جوری شرمنده خداست و زاری میکنه که انگار بزرگترین گناه رو در طول روز انجام داده .
ادامه مطلب ...
شبها هر از گاهی که بیدار می شدم میدیدم زمزمهای از داخل اتاق داود به گوش میرسد وقتی در را آهسته باز میکردم میدیدم فرش را کنار زده روی خاک نشسته و گریه میکند، میگفتم .... ادامه مطلب ...
بارش بیامان خمپارهها تا نیمه شب ادامه داشت. ترکشهای سرخ خواب را از همه گرفته بود. زیر پل (۱) تعدادی از افراد نشسته بودند، «همدانی» از زیر پل بیرون آمد، مات و حیران به روی پل نگاه کرد. ادامه مطلب ...
چفیه خون آلودهاش را از دور گردن او باز کرد و بر صورت مهربانش انداخت، و اندوهگین به طرف دیگر دژ رفت، نگاه حاجی که به همدانی افتاد، غم بر اعماق جانش پنجه انداخت ادامه مطلب ...
علی آقا علاقه مند بود با صورت به سجده برود و همه کسانی که او را می دیدند همه سجده هایش به صورت بود و به شدت به نماز شب مقید بود ضمن اینکه کارهای خودش را به صورت معمولی وعادی انجام می داد و تا کسی با او دوست نمی شد نمی توانست.. ادامه مطلب ...
ده سال با محمد زندگی کردم هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه غیر ممکن بود یه شب نماز شبش ترک بشه
ادامه مطلب ...
بنده ی خدا از همه جا بی خبر ، نیمه شب از جاش پا میشه که بره تجدید وضو کنه ، تمام اون وسایل که به هیچ چیزی بند نبود.. ادامه مطلب ...
یک شب بیدار شدم دیدم کسی در اتاق نیست! رفتم بیرون. چون معمولا" صابون در دستشویی نبود کورمال کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم. ادامه مطلب ...
يك روز يكى از رزمنده هاى خيلى با حال را ديدم و قضيه محروم شدن از فيض نماز شب را به او گفتم . او گفت : «تو بايد دو كار اساسى انجام بدهى تا بتوانى نماز شب خوان شوى. ادامه مطلب ...
ما همه به سنگر رفتيم تا بخوابيم ، فكر نمىكرديم او حالى براى نماز شب داشته باشد، اما او نماز شب را خواند. اذان صبح همه را براى نماز بيدار كرد. ادامه مطلب ...
همین خاطر شهید ذوالفقاری مداح هیئت رهروان شهدا و عاشق هیئت موجالحسین بود. کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دینشعاری و ابراهیم هادی. میگفتند ادامه مطلب ...
پس از هر نماز، آیت الکرسی، تسبیحات حضرت زهرا، سه بار سوره توحید، صلوات و آیات دو و سه سوره طلاق را حتماً تلاوت میکرد.. ادامه مطلب ...
شبها نمازشب می خوند. اولین نفر بود که بلند میشد اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد .. ادامه مطلب ...
تا میتوانی نماز شب را ترک نکن و همیشه با وضو و غسل شهادت باش، به خاطر اینکه اگر انسان این برنامه الهی را داشته باشد، به ملکوت اعلی خواهد رسید.» ادامه مطلب ...
برادرم در آغوش حامد به شهادت رسيد. به نظر من سعادت شهادت به اين دليل نصيب حامد شد چراكه زحمت.. ادامه مطلب ...