اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب، امام امت، خمینی بت شکن و سلام بر شهدای کلگون کفن ایران که با فداکاری، جان خودشان را به قرآن و اسلام هدیه کردند.
این جانب، سرباز وظیفه سید حمید محمودی مستقر در جبهه ی غرب کشور می باشم. این بار که به مرخصی آمدم برحسب وظیفه احساس کردم که انسان باید در زندگی وصی خود را معین نماید. وصیت سفارشی است که انسان روی کاغذ می آورد و کمی درد دل می کند. من هم مثل دیگران می خواهم وصیت نامه ی خود را بنویسم؛ نه این است که از این زندگی خسته شدم و نه اینکه میخواهم از این دنیا فرار کنم، بلکه می خواهم این جان بی قابل را به عنوان هدیه ی کوچکی به اسلام تقدیم کنم، تا حدی جبران گناه شود و حق مظلوم را بگیرد و جان خودش را فدا کند یا مال خودش را برای اسلام عزیز ایثار کند.
سفارشات این حقیر این است که هر روز یا هر موقع خبر مرگم را شنیدید، احساس خوشحالی کنید و آن روز را جشن بگیرید و شیرینی پخش کنید تا نشان داده نشود که برای من عزادارید بلکه باید خوشحال شوید و هیچ وقت برایم گری و زاری نکنید هر وقت می خواهید گریه کنید به یاد رهبر ما حسین ابن علی( علیه السلام) بیفتید و گریه کنید و به یاد علی اکبر و علی اصغر بیفتید و گریه کنید و برای آن کس گریه کنید که گریه دارد و لباس سیاه نپوشید و همیشه خوشحال و خندان باشید.
خدمت پدر و مادر عزیزم، سلام. امیدوارم حال شما خوب و خوش باشید و هیچ گونه کسالتی در زندگی نداشته باشید. پدر جان، اگر خودم را در مقابل دشمن ستم کار برای اسلام عزیز فدا کردم، باعث افتخار شما هست، ناارحت نشوید. این راهی است که حسینیان انتخاب کردند و رفتند و ما هم باید برویم.انتظار نیست که با شنیدن خبر مرگ من ناراحت شوید.
خدمت مادران، همه ی مادران یکایک سلام عرض می کنم. پس از سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند خواهان و خواستارم. امیدوارم که حال شما خوب باشد. می خاهم وقتی شنیدید من شهید شدم، ناراحت نشوید و هیچ وقت برایم گریه و زاری نکنید و لباس سیاه نپوشید که مرگ من الهی بود که خداوند مهربان مرا پذیرفت و قبول کرد تا بتوانم لیاقت آن را داشته باشم که جان بی ارزش را فدای اسلام گرامی بسازم.
بله تو ای مادرم می دانم که با زحمت مرا بزرگ کردی. شب ها نخوابیدی. در خانه های مردم کار کردی و مرا بزرگ کردی، اما من فرزند خوبی نبودم در مقابل زحمات تو.
مادر، حتی به یادم هست که جامه ی کهنه بر تن داشتی و پر از وصله، اما همه به خاطر من بود. چه کنم مادر، چاره ای نیست، شاید امید داشته باشی مرا داماد کنی. چه دامادی بهتر از این، اما فرصت نیست که شما باشید و در جشن عروسی ما. مادر جان، زحماتی که تو برایم کشیدی به هیچ عنوان جبران شدنی نیست. اما باید صبر داشته باشی و در نمازهایت دعا کن که خداوند گناه مرا ببخشد. مادر جان، حمید هیچ وقت محبت و زحمت تو را فراموش نخواهد کرد. حتی در لحظه ی آخر مرگ هم به یاد زحمت و محبت تو هست. مادر کلمه ای است که هیچ چیز نمی تواند جای آن را پر کند یا جای محبت و رنج مادر را، آن هم مادری مثل شما که آن قدر زحمت و رنج کشیده ای بگیرد. که اگر بخواهم {رنج تو را} به روی کاغذ بیاورم شاید 100 برگ هم بیش تر شود. امید است که در زندگی موفق باشید و اشتباهی که از من دیدید باز با محبت مادریت مرا ببخشی و با بزرگیت مرا عفو کنی. خدمت برادران یکایک سلام عرض می کنم. ضمن سلام ناقابل، سلامتی شما را از خداوند خواستارم. امیدوارم که حال شما خوب باشد. از شنیدن مرگ برادر حقیرتان، سرباز وظیفه سید حمید محمودی، غم و اندوه در خودتان راه ندهید. برادرها می دانید که ما در نزد خدا مسئولیم، همچنان که حضرت ابراهیم برای قربانی، فرزند جوانش را برای ادای وظیفه در را در راه اسلام و قرآن قربانی کنیم. هیچ انتظار ندارم که گریه کنید. لب شما خندان باشد، چون ما هشت برادریم یکی باید در راه خدا برود. باز چند تا می مانیم هیچ مسئله ای نیست و باید خوشحال شوید و دلم می خواهد زیاد تکیه به کلمه شهید نکنید، چون من لیاقت نام شهید را ندارم، چون انسانی که در زندگی اشتباه می کند و وارد گناه می شود و من هم یکی از آن انسان ها هستم{ لیاقت نام شهید را ندارم}. و از خداوند بخواهید که گناهان مرا ببخشد و این جان ناقابل را قبول کند و من به تک تک شما برادران می گویم که حمید، برادری خوب برایتان نبود و لیاقت شما را نداشت و می خواهم هر اشتباه و خطایی که از من دیدید به بزرگی خودتان عفو کنید و این حقیر را ببخشد و از همین جا با شما خداحافظی می کنم و شما برادران را به خدای بزرگ می سپارم.
خدمت خواهران گرامی سلام عرض می کنم. پس از عرض سلام امیدوارم که حال شما خوب باشد هیچ گونه کسالتی در زندگی نداشته باشید. از شما می خواهم که بعد از مرگ من گریه و زاری نکنید. لباس سیاه نپوشید. همیشه خوشحال باشید و دعا کنید امام را و همیشه یار و یاور امام باشید. موفقیت شما را از خداوند خواستارم. اما خواهرم زینب، نباید ناراحت شوید. باید خوشحال شوید. اگر با هم بودیم و تورا زدم و یا از من خطایی دیدید، خواهرجان، مرا ببخشید. اشتباه کردم و باید مرا عفو کنید. نباید گریه کنید، بلکه باید مادر را دلالت کنید تا گریه نکند. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
مزارم را در بالا معلم کلا قرار دهید، کنار شهید پاسدار احمدی، از دوستان. مرا ببخشید اگر دوست خوبی نبودم و روزهای جمعه بیایید سر مزارم و مرا تنها نگذارید که حمید روزهای جمعه چشم به راه دوستان خود می باشد. خدایا از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا.