اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
یك روز چند تا از خانم های افسرها دور هم جمع شده بودند ،
یكیشان می گفت: شوهر من آنقدر دخترم را دوست داره كه اگر دخترم نصف شب بگه
كه من كنتاكی می خوام، میره و از هرجا كه شد برایش می خره.
گیتی گفت:جدی؟ شوهر من آنقدر دخترمو دوست داره كه اگه اون هر وقت روز بگه كه من كنتاكی می خوام می گه با نفست مبارزه كن دخترم.