شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب شهدای مدافع حرم

وصیت نامه شهید امیر لطفی

وصیت نامه شهید امیر لطفی

با خواهش و التماس از شما می‌خواهم که این شادمانی را با پوشیدن لباس سیاه ، غمگین و خراب نکنید زیرا لباس سیاه مختص ارباب بی کفن هست و بس و غم مخصوص حضرت زینب (س) و خواهش آخر اینکه .. ادامه مطلب ...

از کوثر هم گذشتم ( از خاطرات شهید بیضایی )

از کوثر هم گذشتم ( از خاطرات شهید بیضایی )

از محبت پدر به فرزند مگر حس قوی تری هم هست سری آخری که داشت میرفت گفت ....  ادامه مطلب ...

آخرین نامه شهید بیضایی به همسرش

آخرین نامه شهید بیضایی به همسرش

مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآئیم، شرمنده و خجل باید به حضور خدوند و نبی‌اش و ولی‌اش برسیم چرا که مقصریم.   ادامه مطلب ...

حرم مطهر ( از خاطرات شهید بیضایی )

حرم مطهر ( از خاطرات شهید بیضایی )

رسیدیم خیابون جلوی حرم که دو سال احدالناسی جرات رد شدن ازش رو نداشت و ‫تک تیراندازها حسابش رو می رسیدند و حالا ادامه مطلب ...

آخرین یادگاری از شهید مدافع حرم مصطفی چگینی

آخرین یادگاری از شهید مدافع حرم مصطفی چگینی

هر کس مهر امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در دل نداشته باشد مطمئن باشد اگر در زمان یکی از امامان معصوم هم باشد مهر آنها را در دل نخواهد داشت. ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید مدافع حرم حسین امیدواری

وصیت نامه شهید مدافع حرم حسین امیدواری

«در همین جا، رضایت خود را از جاهلی که بنده را به قتل رساند، تسلیم شما کرده و البته شکایت خود را از دو گروه نزد شما تا روز قیامت به امانت می‌گذارم؛ ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید مدافع حرم  محرم علیپور

وصیت نامه شهید مدافع حرم محرم علیپور

خدمت همسر عزیز و شیرزن خودم سلام. می دانم که از روزی که با من پیوند ازدواج بستی، جز زحمت و تلاش بی وقفه برای شما هیچ نکرده‌ام. می دانم قصور زیادی دارم، آن طور که شما بودید، من نبودم..  ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید محمد کامران

وصیت نامه شهید محمد کامران

پدر و مادرم؛ همسر عزیزم؛ برادران و خواهرم؛ هرچه از خداوند می‌خواهید فقط از باب نماز اول وقت وارد شوید. ادامه مطلب ...

خواسته ولایت ( از خاطرات شهید علی امرایی )

خواسته ولایت ( از خاطرات شهید علی امرایی )

هرجا که امام خامنه ای امری را می فرمودند در جهت بر آورده کردن خواسته حضرت آقا تلاش می کردند و به طور کلی دربست در اختیار ولایت بود..  ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید مدافع حرم علی امرایی

وصیت نامه شهید مدافع حرم علی امرایی

نمی دانم چرا به دلم افتاده که از این سفر سالم برنمی گردم و دلم برای حرم حضرت رقیه(س) و حضرت زینب(س) خیلی تنگ است و بیشتر از آن .. ادامه مطلب ...

دفاع از حرم ( از خاطرات شهید حمید رضا اسدالهی )

دفاع از حرم ( از خاطرات شهید حمید رضا اسدالهی )

 به یکباره احساس کردم حضرت زینب(س) کنارم نشسته است و خجالت کشیدم که بگویم پسرم نرو.. ادامه مطلب ...

زیارت اهل بیت ( از خاطرات شهید حمید رضا اسدالهی )

زیارت اهل بیت ( از خاطرات شهید حمید رضا اسدالهی )

چند ماه پیش رفته بود لبنان و با خانواده شهید مغنیه دوست شده بود و باهم رفت و آمد داشتند. همسرش را گذاشته بود لبنان و خودش به سوریه رفته بود. وقتی برگشت گفت  ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهید حمیدرضا اسدالهی

وصیت نامه شهید حمیدرضا اسدالهی

رهبر عزیزم، لبیک به فرمان شما همان تکبیر حج است، همان لبیک به رسول الله (ص) و همان لبیک یا حسین است و این را امام بزرگوار به ما یاد داد.. ادامه مطلب ...

پرواز را انتخاب کرد ( از خاطرات شهید مسعود عسگری )

پرواز را انتخاب کرد ( از خاطرات شهید مسعود عسگری )

​درسش خیلی خوب بود. دیپلمش را که گرفت دانشگاه رفت و الکترونیک خواند. حوالی امتحانات ترم اول دانشگاهش بود که آمد و گفت «می‌خواهم پرواز یاد بگیرم  ادامه مطلب ...

شکلات سوریه ای ( از خاطرات شهید مسعود عسگری )

شکلات سوریه ای ( از خاطرات شهید مسعود عسگری )

​بار اول که به سوریه رفت قبل از عید بود و اصلا به ما چیزی نگفت. دو شب نبود بعدش برگشت. شکلات سوریه‌ای برایمان آورده بود گفتم کجا بودی... ادامه مطلب ...

تلفن مغزی ( از خاطرات شهید مسعود عسگری )

تلفن مغزی ( از خاطرات شهید مسعود عسگری )

وقتی در غیاب مسعود، دلم تنگ می‌شد می‌رفتم به تلفن نگاه می‌کردم می‌گفتم بگذار به مغز مسعود پیام بفرستم می‌گفتم من یک مادر هستم حتما .. ادامه مطلب ...

وصیت نامه شهیدمدافع حرم  احمد اعطایی

وصیت نامه شهیدمدافع حرم احمد اعطایی

از شما می خواهم ، به جان امام زمانمان مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه) پشت ولایت را خالی نکنید. ادامه مطلب ...

شرط ازدواج ( از خاطرات شهید ناصر مسلمی سواری )

شرط ازدواج ( از خاطرات شهید ناصر مسلمی سواری )

در اولین جلسه‌ای که با هم صحبت کردیم؛ بی‌مقدمه دو شرط برای ازدواجمان مطرح کرد؛ ادامه مطلب ...

من همه چیز رو طلاق داده ام ( از خاطرات شهید مسلمی سواری )

من همه چیز رو طلاق داده ام ( از خاطرات شهید مسلمی سواری )

طلبه‌ای که همراهمان بود به ناصر گفت: چرا این‌قدر ناراحتی؟ ناصر به او گفته بود: من زن‌، بچه و زندگی و همه چیز دنیا را طلاق داده‌ام؛ فقط یک چیز هنوز در دلم مانده است.. ادامه مطلب ...

حلما کوچولو ( از خاطرات شهید میثم نجفی )

حلما کوچولو ( از خاطرات شهید میثم نجفی )

​روزهای آخر فقط در حال نوشتن بود خیلی خاکی و تو دار بود همش خنده رو لباش بود چند روز مونده بود که بابا بشه خیلی ذوق داشت .. ادامه مطلب ...

لوگوی سایت ابر و باد