شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب سجده

<1>
شهادت در سجده ( خاطره ای از شهید یوسف شریف )

شهادت در سجده ( خاطره ای از شهید یوسف شریف )

می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم »
یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته ادامه مطلب ...

وقت اختصاصی برای خدا ( خاطره ای از شهید حجت السلام مصطفی ردانی پور )

وقت اختصاصی برای خدا ( خاطره ای از شهید حجت السلام مصطفی ردانی پور )

گفتم:" با فرمانده تان کار دارم."
گفت:"الان ساعت یازده است،ملاقاتی قبول نمی کند."
رفتم پشت در اتاقش در زدم،گفت:"کیه؟" ادامه مطلب ...

زندگینامه شهید محمد رضا عقیقی

زندگینامه شهید محمد رضا عقیقی

در خانواده‌اي متدين و مذهبي ودر سال هزار و سيصد و چهل و يک ه ش در شيراز ديده به جهان گشود. دستهاي پرعطوفت خانواده, او را از همان كودكي به آغوش مهربان مساجد سپرد تا با صداي گرم خود گلدسته ها را به آواي اذان بنوازد و نواي توحيد و دعوت به خيرالعمل را در همه جا سر دهد. ادامه مطلب ...

پای تلفن سجده کرد ( از خاطرات شهید بابایی )

پای تلفن سجده کرد ( از خاطرات شهید بابایی )

برای دیدن من و بچه آمد قزوین .از خوشحالی این که بچه دار شده از همان دم در بیمارستان به پرستار ها و خدمتکارها پول داده بود ادامه مطلب ...

سرمای دم صبح ( از خاطرات شهید زین الدین )

سرمای دم صبح ( از خاطرات شهید زین الدین )

شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، ادامه مطلب ...

انگشتر عقیق ( از خاطرات شهید علی ماهانی )

انگشتر عقیق ( از خاطرات شهید علی ماهانی )

علی آقا علاقه مند بود با صورت به سجده برود و همه کسانی که او را می دیدند همه سجده هایش به صورت بود و به شدت به نماز شب مقید بود ضمن اینکه کارهای خودش را به صورت معمولی وعادی انجام می داد و تا کسی با او دوست نمی شد نمی توانست.. ادامه مطلب ...

بی سیم چی ( از خاطرات شهید خرازی )

بی سیم چی ( از خاطرات شهید خرازی )

بی سیم چی حاجی بودم . یک وقت هایی خبر های خوب از خط می رسید و به حاجی می گفتم. بر می گشتم میدیدم توی سجده است..
ادامه مطلب ...

سجده پشت میدان مین

سجده پشت میدان مین

یک دفعه دیدم تمام بچه‌ها روی زمین افتادند. فکر کردم حتما به گشتی‌های عراقی برخوردیم. به اطراف نگاه کردم، می‌خواستم خودم را روی زمین بیندازم، اما دیدم خبری از دشمن نیست... ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد