اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
هر کس به اتاقش می آمد از پشت میز بلند می شد و در جلو فرد می نشست و کارهایشان را انجام می داد
یک روز از او پرسیدم که چرا پشت میز کارهایش را انجام نمی دهد؟ با لبخند همیشگی اش گفت :
برادر من! میز ریاست یک حال و هوای خاصی دارد که آدم را می گیرد.پشت آن میز من رئیسم و مخاطبم ارباب رجوع هستن.
من می آیم این طرف و کنار مردم می نشینم تا توی آن حال و هوای خاص با آنها برخورد نکنم.
این طرف میز من برادر مردم هستم و مثل یک برادر به مشکلاتشان رسیدگی می کنم.