شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

مطالب شهدای مفقود الجسد

<1>
وداع آخر (از خاطرات شهید مجید قنبری)

وداع آخر (از خاطرات شهید مجید قنبری)

مجيد ۱۸ سالش بود كه تصميم گرفت برود جبهه. هر كاري كرديم كه مانع رفتنش بشيم ،‌ فايده اي نداشت.باباش بهش گفت: تو بمون تا من برم ، هر وقت برگشتم تو برو. قبول نمي كرد و مي گفت بايد برم... ادامه مطلب ...

دوتا آرزو تو زندگی داشت ( از خاطرات شهید حمزه علی احسانی )

دوتا آرزو تو زندگی داشت ( از خاطرات شهید حمزه علی احسانی )

همه زندگی اش با حضرت زهرا ' علیها السلام ' پیوند خورده بود.وقتی ازدواج کرد مهریه زنش شد ، مهریه حضرت زهرا ' علیها السلام ' دو تا آرزو توی زندگی داشت ادامه مطلب ...

انگشتر عقیق ( از خاطرات شهید علی ماهانی )

انگشتر عقیق ( از خاطرات شهید علی ماهانی )

علی آقا علاقه مند بود با صورت به سجده برود و همه کسانی که او را می دیدند همه سجده هایش به صورت بود و به شدت به نماز شب مقید بود ضمن اینکه کارهای خودش را به صورت معمولی وعادی انجام می داد و تا کسی با او دوست نمی شد نمی توانست.. ادامه مطلب ...

چقدر سخته ( از زبان مادر شهید حسن فاتحی )

چقدر سخته ( از زبان مادر شهید حسن فاتحی )

هر لحظه از عمرم را منتظر آمدن حسن بودم؛ گاهی فکر می‌کردم که او اسیر شده است؛ گاهی می‌گفتم شاید مجروح شده و او را بیمارستان شهرهای دیگر برده‌اند؛ شاید این بچه گم شده است و به خاک عراق رفته و ... ادامه مطلب ...

شهادتت مبارک (دلنوشته دختر شهید محمد بلباسی )

شهادتت مبارک (دلنوشته دختر شهید محمد بلباسی )

باباجون! همه می‌دانند مفقودالجسد شده‌ای، اما مامان صبور و قهرمانم تو گوشم همش می‌گه "‌یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور" و امیدوارم .. ادامه مطلب ...

تیر خوردن ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

تیر خوردن ( از خاطرات شهید جواد الله کرم )

بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد.
 گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد... ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد