شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

خاطرات شهید یدالله کلهر

<1>
خانه اهدایی ( از خاطرات شهید یدالله کلهر )

خانه اهدایی ( از خاطرات شهید یدالله کلهر )

برای هر کاری خیری پیش قدم می شد. دست به خیر بود. رفته بود خواستگاری یکی از همکارانش. بعد از صحبت های مقدماتی ، پرسیده بودند که آقا داماد منزل مستقل دارد یا نه؟! داماد سرش را انداخته بود پایین و گفته بود:« نخیر. خانه مستقل ندارم». داشته قول و قرار عروسی شان بهم می خورده که حاج یدالله گفته بود :  ادامه مطلب ...

قرعه اول ( از خاطرات شهید کلهر )

قرعه اول ( از خاطرات شهید کلهر )

به قول امروزی ها، حاجی خیلی «فدایی» داشت.  بچه ها صف کشیده بودند جلوی بیمارستان و سر اهدای کلیه به حاجی، جر و بحث می کردند. هر کسی می خواست قرعه به نام او بیفتد. بچه ها سر از پا نمی شناختند. هر لحظه به تعداد بچه ها اضافه می شد.  ادامه مطلب ...

خواهان شهادتم ( از خاطرات شهید یدالله کلهر)

خواهان شهادتم ( از خاطرات شهید یدالله کلهر)

جویای شهادت بود. می گفت: «خدایا من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شـده ام و خـواسته باشم خود را از دست این سختی ها و ناملایمات دنیوی خلاص کنم .» ادامه مطلب ...

آخرین یادگاری ( از خاطرات شهید کلهر )

آخرین یادگاری ( از خاطرات شهید کلهر )

روزهای آخر، رفتارش خیلی فرق کرده بود. کارهای عجیب و غریبی می کرد. غمگین و بیقرار بود. زمین با همه وسعتش برای حاجی تنگ می نمود. یک روز بی مقدمه وارد آسایشگاه شد و رفت سراغ کمد شخصی اش. به آرامی در کمد را باز کرد.. ادامه مطلب ...

بگو 7 هزار سال! (از خاطرات عملیات خیبر)

بگو 7 هزار سال! (از خاطرات عملیات خیبر)

عملیات خیبر انقدر سخت و سنگین بود که بعداز گشت هفت شب در جریزه مجنون ، وقتی به شهید کلهر گفتم: که این هفت شب چگونه گذشت ، پاسخ داد : ... ادامه مطلب ...

<1>
لوگوی سایت ابر و باد