فرزندم چهار ماهه شده بود كه خواب سه بزرگوار را ديدم. آنان را شناختم؛ اما علی(ع) امام حسين(ع) و امام رضا(ع)؛ اما نمیفهميدم كه چه میگويند.
قنداقه احمد رو به رويم بود. امام رضا(عليهالسلام)، دست مبارکشان را روی سينهشان گذاشتند و به فارسی به من فرمودند..
ادامه مطلب ...
از بچه های گردان تفحص بود. همراه علی محمودوند. کاروان 1000 تایی شهدا رو عازم مشهد الرضا علیه السلام کرده بودند، مشکل اینجا بود عده ای بنا کذاشتند بر سر و صدا کردن به خاطر نبودن 13 تا از پیکر مقدس این شهدا. قول داد و گفت هرجوری شده من این 13 تا شهید رو میارم. رفت شلمچه و شروع کرد زاری بالای یکی از کانال ها. ادامه مطلب ...
از حرم امام رضا(ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود؛ زمستان. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد میرفت سمت حرم.
- سلام حاجی!
ادامه مطلب ...
آن روز صبح، كسى كه زيارت عاشورا مى خواند، توسلى پيدا كرد به امام رضا(ع). شروع كرد به ذكر مصائب امام هشتم و كرامات او. مى خواند و همه زار زار گريه مى كرديم. ...در ميان مداحى، از امام رضا طلب كرد كه دست ما را خالى برنگرداند، ما كه در اين دنيا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان اين شهدا به آغوش خانواده هايشان است و ادامه مطلب ...
یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران.چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود.خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم... ادامه مطلب ...
دو روز مانده به عرفه پیش من آمد و گفت :عملیاتی در پیش است .گفتم برنامه عرفه و محرم را چکار می کنی ؟ جواب داد : ... ادامه مطلب ...
دنیا که آمد٬دور حرم امام رضا طوافش دادند.شهید هم که شد باز دور همان حرم طوافش دادند.از این طواف تا به آن٬راهی بود پر از سر زندگی٬مبارزه٬ دانستن٬رنج٬جهاد٬جهاد و جهاد. ادامه مطلب ...
کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد!
مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی!
ادامه مطلب ...
وقتی محسن [شهید محسن خسروی] در والفجر8 شهید شد و پیکرش در منطقه ماند، ابراهیم خیلی بی تابی می کرد و به شدت اشک می ریخت. از آن به بعد هر وقت عملیاتی می شد، برای اینکه پیمانش را با محسن ادامه دهد، ادامه مطلب ...
قبل از به دنیا آمدن محمد هادی به زیارت امام رضا(ع) رفتیم. از امام رضا(ع) خواستم که اذان و اقامه محمد هادی را آقا در گوش محمد هادی بخواند..
ادامه مطلب ...
امام رضا زن و فرزندم را به تو می سپارم. نیم ساعت قبل از حرکت برای عملیات توی ماشین آماده بودیم دیدیم همه به جز حمید هستند. ادامه مطلب ...
محمدعلی وصیت کرده بود: "وقتی پیکرش را برای طواف به حرم می برند مدت بیشتری پای ضریح نگه دارند". به خدام که گفتیم قبول نکردند و گفتند.. ادامه مطلب ...