شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

وصیت نامه شهید یعقوب بخشنده زاری محله

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
وصیت نامه شهید  یعقوب بخشنده زاری محله
عاقبت باید رفت و عاقبت در حقیقت دل بستن به این دنیا و استمرار نیست و مرگ در انتظار همه می باشد و شتری است که خواسته و ناخواسته بی خبر در خانه ی همه ماها می نشیند و معلوم نیست که هر کدارم از ماها زنده خواهیم ماند یا نه. پس چه بهتر که در این انتظار اعمالی انجام بدهیم که هم زمان با فرا رسیدن مرگ مان از آنها ضرر نبینیم و مرگ مان موفق و باثمر باشد. پس هنوز که فرصت از دست نرفته است پیش از رسیدن اجل، کوتاهی نکنیم و به یاری بندگان خدا و یاری دین خدا برخیزیم و هنگام مرگ مواجه با پشیمانی و ندامت نگردیم که در آنجا هیچ فایده ای نخواهد داشت. امروز که عمل است باید آگاه باشیم که در بندگی خدا و عبادت خالق بکوشیم و در همه ی حالات با خلوص و علاقه تمام به این عمل خود ادامه دهیم...

لباس تقوی و پرهیزگاری است که انسان را از شر دشمنان حفظ می نماید. چه لباسی زیبنده تر از جهاد فی سبیل الله که هم انسان از شر دشمن حفظ است و هم آینده ی او تضمین شده است. و زره محکم و سپر قوی اوست برای نگهداری اهل تقوی از اسلحه ی دشمنان...

مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند، کاملاً وفا کردند. پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند تا در راه خدا شهید شدند و برخی به انتظار فیض شهادت مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر نداده اند. آری، معبودا! پروردگارا! ما با تو عهد بستیم که در این راه از سر و جان خویش و از زن و فرزند خویش بگذریم و دین تو را یاری دهیم و با آنان که با تو و دین و قوانین تو سرجنگ دارند، بجنگیم...

به دخترم بگوئید که پدرت در صحراهای داغ خوزستان در زیر شنی های داغ سوزان تانک های دشمن برای احیای اسلام لگدمال شده است. همانطوری که بدن مطهر امام حسین(ع) لگدمال سم اسب ها گردید. به او بگو که سینه ی پدرت توسط ناجوانمردان بعثی با گلوله های اهدائی شرق و غرب دریده شده و خونش به زمین ریخت و به او بگو که پیکر بی سر بابای تو هدیه به اسلام گردید. دستش را بگیرید و بر مزار بابایش ببرید و اگر بابایش مزاری نداشت او را سرمزار همرزمان بابایش ببرید و بگوئید که خشم پدرت در راه قرآن در صحراهای سوزان کربلاهای ایران بر زمین مانده است. بگوئید که دشمن از پس دادن جنازه های آنها هم می ترسید. آنها را به آتش کشید و یا آنها را روانه ی آب های دریا نمود. بگو که پدرت با لب های تشنه و شرایطی سخت، جنگید. آنقدر از دردهای بابا برایش بگوئید تا بذر خشم و نفرت از دشمنان اسلام در مغز او افشانده و از ابتدای زندگی راه مبارزه و ستیز با دشمنان اسلام را در پیش گیرد و انشاءالله که در این راه پرپیچ و خم موفق  و پیروز باشد…

پیام کاربران

لوگوی سایت ابر و باد