اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
اصغر در روز عروسیش حتی يک دست لباس نو هم نخريد.
كاپشنی هم که پوشیده بود، برای رفيقش بود.
كفشش هم اصلاً معلوم نبود برای كیه.
به هيچ وجه لباس نو نمی پوشيد.
مثلاً: اگر يک پيراهن نو می خريد،
می داد به خواهرش بپو شه و یکبار بشوره تا لباس دست دوم بشه و بپوشه.