اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
روزی، وثوقالدّوله پس از تنظیم قرارداد معروف خود با انگلیس به خانهی مدرّس آمد و گفت:
آقا! شنیدهام شما با قرارداد تنظیمی بین ما و دولت انگلیس مخالفت کردهاید.
مدرّس: بلی،
وثوقالدّوله: آیا قرارداد را خواندهاید؟
مدرّس: نه
وثوقالدّوله: پس به چه دلیل مخالفید؟
مدرّس: قسمتی از آن قرارداد را برای من خواندهاند. جملهی اوّلش که نوشته بودید دولت انگلیس حق استقلال ما را به رسمیّت شناخته است. انگلیس کیست که استقلال ما را به رسمیّت بشناسد؟آقای وثوق! چرا شما این قدر ضعیف هستید؟
وثوقالدّوله: آقا! به ما پول هم دادهاند.
مدرّس: آقای وثوق اشتباه کردید، ایران را ارزان فروختی