شهیدیار

خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا و ...

شکستن نفس ( از خاطرات شهید ابراهیم هادی )

اشتراک گذاری این مطلب در تلگرام
شکستن نفس ( از خاطرات شهید ابراهیم هادی )

    همراه ابراهیم راه می رفتیم. عصر یک روز تابستان بود. رسیدیم جلوی یک کوچه. بچه ها مشغول فوتبال بودند. به محض عبور ما، پسر بچه ای محکم توپ را شوت کرد.
    توپ مستقیم به صورت ابراهیم خورد. به طوری که ابراهیم لحظه روی زمین نشست. صورتش سرخ سرخ شده بود.
    خیلی عصبانی شده بودم. به سمت بچه ها نگاه کردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. ابراهیم همینطور که نشسته بود دست کرد توی ساک خودش.
    پلاستیک گردو را برداشت. داد زد: بچه ها کجا رفتید! بیایید گردوها رو بردارید!
    بعد هم پلاستیک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت کردیم. توی راه با تعجب گفتم:داش ابرام این چه کاری بود!؟
    گفت: بنده های خدا ترسیده بودند. از قصد که نزدند. بعد به بحث قبلی برگشت و موضوع را عوض کرد. اما من می دانستم انسانهای بزرگ در زندگیشان اینگونه عمل می کنند.

 

پیام کاربران

نسیم ارمغانی 8 سال قبل روح شهید ابراهیم هادی با شهدای کربلا محشورباشه که هست و ان شاء الله شفاعت این حقیر رو بکنند با خواندن زندگی نامه این شهید درس گرفتم و ایشون با من زندگی میکنه پاسخ
نسیم ارمغانی 8 سال قبل روح شهید ابراهیم هادی با شهدای کربلا محشورباشه که هست و ان شاء الله شفاعت این حقیر رو بکنند با خواندن زندگی نامه این شهید درس گرفتم و ایشون با من زندگی میکنه پاسخ
روحش با سید الشهدا محشور باشه ( بررسی نشده ) 3 سال قبل توسل میکنم به پاکی و حرمت این شهید که زندگی منم سر و سامون بگیره و منم درس خوبی که گرفتم رو ادا کنم پاسخ
لوگوی سایت ابر و باد